سفرنامه مشهد (قسمت سوم)
شب عید حدودای ساعت 12 بعد از اینکه تو خونه یه جشن کوچولو گرفتیم و دخترکم اولین عیدی اش را گرفت( از طرف مامانی و خاله آسیه) برای احیا رفتیم حرم. آخه اجیا شب عید قطر خیلی ثواب داره. رفتیم رواق امام خمینی که فکر میکردیم برنامه باشه ولی هیچ خبری نبود. کولر های رواق خیلی خنک میکردن و ماهم مجبور شدیم برای اینکه تسنیم سرما نخوره کلی بپیچونیم اش لای هرچی که داشتیم
روز آخر هم با آسانسور تسنیم را با کالسکه اش بردیم رواقی که زیر صحن انقلابه، فکر کنم دارالحجه
بعد از نماز جماعت ظهر هم با هم رفتیم کنار سنگ هایی که بعد از لوستر سبز رنگه است. اونجا نزدیک ترین مکان به مضجع شریف آقاست...
برگشت هم بلیط قطارمون را به خاطر اینکه از نوع اتوبوسی بود پس دادیم و خدا کمک کرد و بلیط هواپیما اون هم تو اون قحطی بلیط جور شد و برگشتیم تهران
تو هواپیما تسنیم نصفشو خواب بود و موقع نشستن بیدار بود. اذیت هم نشد. کالسکه اش را تا پای هواپیما آوردیم و اونجا بردن تو قسمت بار. یه کمربند هم بهمون دادن که به کمربند من بسته میشد و اون را دور تسنیم بستیم. کوچکترین مسافر هواپیما بود و کلی برای مهماندارها دلبری کرد.
راستی وقتی اومدیم سوار اتوبوس بشیم که ببرتمون نزدیک هواپیما، دیدم هاپوی تسنیم که کلی دوسش داره و باهاش بازی میکنه نیست...خلاصه همه جا را پشتیم و پایین و تو اطلاعات پرواز یکی آورده بود تحویل داده بود. کل راهی که اومده بودم را دوباره رفتم و دوباره منو گشتن، هاپو را هم از تو دستگاه اشعه رد کردن
خدارا شکر خیلی سفر خوبی بود عاااااااااااااااااالی بود
عکس ها ی بیشتر بعدا میذارم