دوشنبه حدود ساعت4 بود که رسیدیم درمانگاه کودکان بیمارستان بقیه الله. به خیال اینکه دکتر زودتر میاید، نیامده از بیمارستان با مامانی آژانس گرفتیم به سمت بقیه الله، ما دکتر اطفال مامانی هم فیزیوتراپی. دکتر هنوز نیامده بود. دخترک کنجکاو نوپای ما هم از صندلی پایین آمد و شروع کرد به راه رفتن به کمک صندلی ها. بعد هم دستهایش را جدا کرد و چند قدمی رفت...با عجله دستهایش را گرفتم که نیفتد. خوشحالم که یادم بود پاپوش هایش را پایش کنم. دکتر باخنده میگوید از کجا کفش به این کوچکی پیدا کردی؟ پاپوش است خانوم دکتر.. دکتر کلی از دیدن و ویزیت دخترم کیف میکند: از سلام کردنش با تکانهای تند گردن کوچکش. از ابراز علاقه زیاد به دکتر که خودش را پرت میکند در بغلش. ا...