تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

تولدت مبارک خورشید خانه ما

می گویند شرف الشمس اولین روزی است که خورشید بر زمین تابید، روز پر خیر و برکتی است و مصادف است با 19 فروردین خورشید خانه ما نیز 19 فروردین چشمانش به دنیا باز کرد و وجود پر خیر و برکتش به خانه ما روشنی داد... از شکر رحمت مهربان و با عاطفه، پر انرژی  که پروردگارم به ما بخشید عاجزیم. تمام سعی و همت خود را به کار می بندیم تا همان گونه که پاک و معصوم  به ما امانت داد، خیانت در امانتش نکنیم و نباشد لحظه ای که رفتار و کردارمان معصومیتش را لکه دار کند... یک سال گذشت...یک سالی که با وجود دخترکم زندگی تمام خانواده متحول شده...همه جا صحبت از اوست و شیرین کاری هایش... راستی روزهایی که نبود واقعا ما چطور زندگی میکردیم؟ که این روزها زندگی ب...
18 فروردين 1392

پیش درآمد رسیدن به یک سالگی

سلام دخمل گلم تسنیم جونم و وجودم امروز 17 فروردینه و امروز صبح اولین روز کار رسمی ما (یعنی مامان و من )هست امروز صبح خیلی دلم سوخت،فکر کنم حالا حالا ها جای سوختنش بمونه،وقتی مامان صبح از بغل خودش تو رو داد به بغل مامان شهره و در حالی که داشتی میخندیدی و شاد بودی ،یهو زدی زیر گریه!!!!!!!!! میدونم چند ثانیه بیشتر نبوده اما بد آتشی به دلم زدی دخملی!!!!کلی با خودم درگیر شدم!!!و هنوز با خودم قهرم!!!!!سختر اینکه از اول سال تا حالا همش به فکر اتفاقات امسال هستم!!!ذلم بدجور پر شده بابایی قشنگم!!اما تو غصه نخور این هفته میرم هیئت همش درست میشه ان شا الله،ما مادر داریم و خودش هوای مارو داره عزیزم نمیدونی چه جیگری شدی این روزا!!!!!!اگه نمیترس...
17 فروردين 1392

بالاخره دایی و عمو و خاله شدیم

از زمان فارغ التحصیلی ام تا روزی که سرکار اومدم شش ماهی طول کشید. هیچ وقت فکر نمیکردم جایی که توش کارم را شروع میکنم برام پر از خبرهای خوش باشه از نی نی های کوچولویی که دوستام داشتند و دارند... اولین نی نی تسنیم گلی خودم بود... سونو اول که هفت هفتگی بود و صدای قلب کوچولوش را شنیدم محمدطه، علی، محمد سجاد(البته مامان محمد سجاد هیچ وقت بیمارستان ما نیومد ولی دکترش دکتر گل خودم بود) نی نی 10هفته ای حمیده و عزیز دلم نی نی 6 هفته و 6روزه سارا جونم چقدر دیروز برام لذت بخش بود...اولین نفری بودم که از وجود این زبل خانوم یا آقا با خبر بودم. سارا و علی اومدن بیمارستان...ویزیت دکتر و آزمایش بارداری که یک ساعت و نیم جواب دادنش طول میکشید و اینقدر ذ...
7 فروردين 1392

سالی که نکوست...

پارسال را بازیارت قبور شهدا و امازاده محل در آخرین شب جمعه سال تمام کردیم. امسال را هم با زیارت امامزاده شاه رضا پسر امام موسی کاظم(ع) و شهدا و شهید عزیزی از بهترین فرمانده هان مان بوده، شروع کردیم. به برکت وجود دخترم امسال بالاخره موفق به زیارت مزار شهید محبوبم شدم. شهیدی که یه جورایی مدیونش هستم...چه دنیاهایی داشتم با کتاب نیمه پنهان ماهش و شب های دوکوهه... حس خوبی بود که بالاخره توانستم سوره یس را که علاقه عجیبی به آن داشت را بر سر مزارش بخوانم...   سالی که نکوست از بهارش پیداست... امیدوارم برای همگی نیکوترین سال باشد...سالی پر از خبرهای خوش ظهور... ...
4 فروردين 1392

نرم نرمک می رسد اینک بهار...

  این اولین عکس تسنیم با سفره هفت سین هفته گذشته فروشگاه شهروند..   تسنیم: امون از این مامان و بابام که چرخ این سنگینی را دادن من بکشم بابا: از دست این تسنیم خانوم که نمیذاره چرخ را کس دیگه ای غیر از خودش هل بده!!! ***************** بعد از خونه تکونی اواخر شب اومدیم پرده وصل کنیم بابا پله را گذاشت و رفت بالای کابینت، من هم بابا را راهنمایی میکردم. یهویی دیدم تسنیم خانوم بالای پله هاست!!!!!!!!نمیدونستم ذوق کنم بخندم بترسم چی کار کنم!!!!!! خیلی بامزه میره بالا، با زانوهاش ...
26 اسفند 1391

خانووووووووم

این روزها خانووووووم به دخمل من میگن که کافیه بهش یه دستمال بدی، راه میوفته کل خونه را گرد گیری میکنه از میز و مبلها گرفته تا کف خونه و درها الهی قربونش برم اینقدر با نمک سرامیک ها را دستمال میکشه میخوام همونجا قورتش بدم. خانوووووووم ما یه کار دیگه ای هم یاد گرفته: میاد از سر جانمازمون مهر را بر میداره میره هرجا دوست داشت، سجده میکنه از دیروز هم مرخصی گرفتم و تا 4 فروردین با تسنیم هستم. انگار بهم دنیا را دادن کلی ذوق دارم امروز هم خیلی خانووووووم بود، وقتی میخواستم اولین شیرینی عمرم را بپزم، خوابید تا من راحت به کارم برسم. ...
26 اسفند 1391
1