تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

یار کوچکت به فدایت...

دخترکم، عزیزکم امروز سالگرد آغاز امامت و ولایت امام زمانمان بود...امامی که همه آرزوی آمدنش را دارن...آرزوی دیدنش را... و آرزوی من اینست که ثمره وجودم، عزیزترینم، دخترم از یارانش باشد...جایی روایتی خواندم که دربین 313 یارشان، 50 نفر زن هستن...چقدر دلم را خوش کرده ام به این روایت...نمیدانم چه باید بکنم و چطور تربیتت کنم که آرزویم برآورده شود...آرزویی که همه پدر مادر ها آرزویش را داشتند...
2 بهمن 1391

حس زیبای مادری

چه شیرین احساس کنی کودکت به تو نیاز دارد، در کنارت آرامش دارد... مدتی است احساس میکنم نیاز تسنیم از شیر تغییر یافته است: شیر را نه فقط برای رفع گرسنگی میخورد، الان موقع شیر خوردن فقط دوست دارد با من بازی کند: دست تو دهان و چشم که از ماههای پیش روال معمول بود، چند هفته است که گاهی دوست دارد بنشید و بخورد، گاهی بایستد(پوزیشن من در این حالات دیدنی است به قول دایی تسنیم با سروبدن حریف(که من باشم)بازی میکند) دیشب هم که مرا هول میداد که بخواب و افتاده بود روی من و میخورد ماجرا وقتی جالب میشه که این حس کنجکاوی هم فعاله و میخواهد همینطور که داره شیر میخوره سرش را همه جا بچرخونه و من را هم با خودش می کشونه این یعنی اینکه فقط گرسنه نیست و نیازهای ...
8 دی 1391

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید

این روزها که کارم را دوباره شروع کردم، اتفاقاتی می بینم که هرچی حساب میکنم نمیتونم خدا را به خاطر نعمتهای فراوونی که بهم داده درست و به اندازه شکر کنم. یکی از اون اتفاقات: من کارم بیشتر تو اتاق عمل بیمارستانه. چند روزی بود میدیدم مسئول اتاق عملمون اعصاب درست و حسابی نداره. جویا که شدم فهمیدم برادرزاده اش چند روز پیش زایمان طبیعی کرده، بعد به خاطر خونریزی زیاد مجبور شدن بیارنش اتاق عمل و هیسترکتومی اش(درآوردن رحم) بکنن. بعد به خاطر خونریزی زیادی که داشته مایع میان بافتی اش زیاد شده و آمبولی ریه کرده تا دیروز هم بیمارستان مسیح دانشوری بستری بوده. خدارا شکر گویا امروز مرخصش کردن... ولی هنوز نمیدونه دیگه رحم نداره و نمیتونه باردار بشه.... ف...
16 آبان 1391

خواب فرشته ها

مامان بتول(مامان بزرگ بابا) میگه وقتی نی نی ها تو خواب میخندن، فرشته ها بهشون میگن مامانت دیگه نیست و مرده. نی نی ها هم جوابشون را میدن که من الان از مامانم شیر خوردم و مامانم پیش خودمه ولی وقتی گریه میکنن بهشون میگن بابات پیشت نیست و مرده. اونوقته که نی نی ها هیچ جوابی ندارن و باورشون میشه و اخم میکنن و گریه... نمیدونم چرا هروقت این قصه را برای کسی تعریف میکنم خودم هم گریه ام میگیره... ...
23 مرداد 1391

صلوات

مدتی پیش از اتوبان همت(شهید همت عزیز) رد میشدم که یه بنر بزرگ توجهم را جلب کرد: عکسی از مرحوم آیت الله بهجت بود کنارش هم یکی از سخنانش را بزرگ نوشته بودن گشتم و گشتم و ذکری بالاتر از صلوات نیافتم بعد از تولد تسنیم من هم دارم به این حرف میرسم. یه موقع هایی که دخترم بی قراری میکنه و هیچ جوره آروم نمیشه، فقط و فقط با صلوات فرستادن به آرامش میرسه. میگیرمش تو بغلم و بلند بلند براش صلوات میفرستم...کم کم گریه هاش تموم میشه و میخوابه...واقعا معجزه میکنه این صلوات ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- شادی روح همه شهدا بخصوص شهید همت بزرگوار صلواتی...
20 مرداد 1391

برکت ماه برکت

یا علی کوچولوی من سلام امروز 14ام ماه رمضان و 24 مرداد سال90 است. دیروز سحر بود که baby check استفاده کردم و فهمیدم که تو وجود داری... هنوز هم نمی تونم بگم که چه حسی داشتم، البته تقریبا دیگه مطمئن شده بودم که هستی... به بابا که گفتم خیلی خیلی خوشحال شد، می شد گفت تا حالا اینجوریش را ندیده بودم. اولین باری که دیدم از خوشحالی گریه کرد سر سفره عقدمون بود...دومیش هم فکر کنم وقتی که قطعی شد برویم کربلا. ولی این آخری اصلا نوع خوشحالیش متفاوت بود، بالا و پایین می پرید اون موقع سحر...بعد هم سجده کرد و نماز شکر خوند. احتمالا هنوز یک ماهت نشده عزیزکم. دیروز رفتم دکتر محمدی بهش که گفتم  قضیه بی بی چک را دیگه آزمایش هم برام ننوشت ولی برای ا...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

دیروز در جمع خانوادگی ای داشتم درد و دل میکردم که چقدر نگران سه ماه بعد هستم که باید بروم سر کار و نگران تسنیم هستم که با وجود کار بیرون خانه و درون خانه، خستگی ام نگذارد درست بهش برسم...نگران اینکه کارهای خانه ام را درست نتوانم انجام دهم و چه و چه و چه... دوستی که خودش یه دوقلو پسر فوق العاده شیطون 7 ساله داره میگفت اصلا نگران کار نباش خدا اینقدر کمکت میکنه و بهت توان میده که خودت کیف میکنی که چه خدای مهربونی داری... میگفت من با این دوتا وروجک تو این هفت سال با این که 4 سالی میشه کار میکنم، همیشه خودم غذا درست کردم و حتی یک بار هم غذا از بیرون نگرفتم... تجربه اش کمی آرامم کرد... ...
25 تير 1391

بدون عنوان

دیشب حالم اصلا خوب نبود...حدود ساعت 2 نیمه شب خوابم برد...برخلاف همیشه که تسنیم تا 6و 7 صبح میخوابید، حدود 3و نیم شب بیدار شد و گریه...گرسنه اش بود و کمی دلش درد میکرد...خیلی برایم سخت بود از جایم بلند شوم و شیر بدهم و جایش را عوض کنم... این موقع ها به خدا میگویم فقط به خاطر خودت...بهشتت را هم نمیخواهم...فقط به خاطر خودت...
17 تير 1391