سفرنامه مشهد (قسمت اول)
قرار بود چهارشنبه 25 مرداد دخترکم یکی از بهترین سفرهای زندگی اش را داشته باشه: اولین سفر به مشهد و به پابوس امام رضا(ع) مهربان و بسیار عزیزمون.
حدود ساعت 4 عصر قطارمون از تهران به سمت مشهد حرکت کرد: یه کوپه چهار نفره البته ما پنج نفر بودیم: مامانی و خاله آسیه و بابا صدرا و من و تسنیم خانوم سه نفرمون روزه بودن ولی من و دختری از همون اول سفر شروع کردیم به خوردن خلاصه بعد از کلی بازی با تسنیم تو قطار اذان را گفتن و روزه دارها افطارشون را کردن ما دوتا هم تنهاشون نذاشتیم
شاهرود قطار برای نماز نگه داشت بابا صدرا پیاده شد ولی ما سه تا همونجا تو قطار نماز خوندیم، آخه نماز خونه شاهرود واقعا دووووووره از ایستگاه.
کولر قطار از همون اول که سوار شدیم روشن بود و دیگه شب که شد واقعا هوای کوپه سرد شده بود. با اینکه به دخملی لباس آستین بلند پوشونده بودیم مجبور شدم روسری ام را سرش کنم. برای خواب هم کالسکه اش را گذاشتیم وسط کوپه چرخ هاش را قفل کردیم که با تکون های قطار تکون نخوره. وقتی هم خوابش برد گذاشتیمش اون تو و پتو پیچش کردیم ولی باز لپ هاش سرد بودن یعنی واقعا تو هواش برای یه نی نی 4 ماهه سرد بود.
تسنیم جونم حدود ساعت 11 و نیم خوابید. من هم بعد از اینکه یه کم با موبایل بازی کردم ساعت 12 ونیم تازه داشت چشمام گرم میشد که خانومی در حالی که همه خواب بودن بیدار شد و یک ساعت بعد خوابید. ساعت 2 نصفه شب هم مهماندار واگن اومد بیدارمون کرد و گفت پتو و ملحفه هاتون را بدین که نیم ساعت دیگه مشهد هستیم. خلاصه اون شب من کلا نیم ساعت خوابیدم.
بعد از اینکه مستقر شدیم با صدرا تصمیم گرفتیم نماز صبح بریم حرم و تسنیم را سپردیم به خاله و مامانی اش خیلی نماز صبح خوبی بود: نماز جماعت صبح تو صحن جمهوری بعد از خوندن زیارتنامه و گوش دادن دعای سحر....احساس میکنم خود امام رضا(ع) ما را کشوند اونجا و گرنه واقعا از من بعید بود با این خستگی