تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

محرم و ماه نوزدهم

1392/8/14 11:51
نویسنده : مامان و بابا
288 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دلم میخواست قبل از شروع محرم بیام وبلاگت و از شیرین کاریهات که دل همه را برده بنویسم کلی هم عکس آماده کرده بودم ولی واقعا وقت نشد... معذرت...

الان هم که دیگه دلم نمیاد بنویسم...از وقتی مادر شدم و از اولین لحظات شیر خوردنت یه غم بزرگ تو دلم رخنه کرده..غمی که این روزها بیشتر خودش را بهم نشون میده...غم یه شیرخوار شش ماهه...از وقتی مادر شدم روضه شب هفتم برایم جور دیگریست...تاب شنیدنش را ندارم...

دیشب باهم رفتیم هیاتی که همیشه میریم.متاسفانه موقع خاموش کردن چراغها رسیدیم و صدا هم بلند بود.شما هم همون دم در زدی زیر گریه.بابا بردت پارک نزدیک اونجا.روضه که تموم شد طاقت نیاوردم اومدم بغلت کردم و رفتیم قسمت خانومها. اونجا هم همچنان گریه. تا اینکه رفتیم به اتاق بچه ها...خدا خیرشون به بانی های این اتاق.اتاق پر بود از بچه ها از یکسال تا دبستانی. دیگه اونجا آروم شدی و وقتی چراغها را روشن کردند و اومدیم بیرون تا پرچمها را دیدی نشونم دادی و گفتی علی علی(کلا به هرچیزی که تم مذهبی داشته یاشه میگی علی علی از مداحی تا پرچم)...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

الهام مامان اوینا
15 آبان 92 12:08
قالب خیلی دلنشینی را برای این روز ها انتخاب کردی عزیزم...
تصمیم داشتم برای اوینا واکسن انفلونزا بزنم .. ولی دکتر گفت همه سرماخوردگیها را پوشش نمیده . فقط نوع خاصی از انفلونزا را همین... خودم هم موندم که چرادخترکم اینقدر تند تند مریض میشه!!!!!!!!
التماس دعای خیر تو این شب های عزیز


محتاج دعاییم
یادم میاد تو بارداریم هم دکتر بهم گفت واکسن آنفولانزا فقط نوع خاصی ویروس را تحت پوشش داره و ممکنه با یه ویروس دیگه سرما بخوری
انشالله گل دخترت هم زودی خوب میشه
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
16 آبان 92 17:18
راست مى گى ...
حس مادرانه اين شبا رو غمناكتر و سوزناكتر مى كنه ....
بذار دخترت سه ساله بشه و جلوت راه بره و بابا ... بابا ... بگه ... شب سوم ديگه دست خودت نيست ...
كاش همون پارسال مى مُردم ... كاش ...


وای وای گفتی
این تسنیم ما که از الان داره ما را برای روضه شب سوم آماده میکنه با این شیرین کاریها و بابا بابا گفتنش
مامان طهورا
16 آبان 92 21:36
چرا طهورا در مجلس روضه فقط جیغ میزند و گریه میکند؟


دقبقا مثل تسنیم
یعنی شب چهارم رفتیم چیذر خیلــــــــــــــــــــــــــــی اذیت شد بچه ام انقدر گریه کرد که با پای برهنه رفتیم تو خیابون
سمانه مامان آرشیدا
17 آبان 92 13:45
آخی عزیزم. عزاداریتون قبول.
علی علی


ممنون از شما هم قبول باشه
مرسی از پستی که گذاشتی
مامی امیرحسین
17 آبان 92 15:44
منم از وقتی بچه دار شدم تازه برام ملموس شده که یه مادر چطور شرمنده طفل شیرخواره اش میشه درحالیکه اون طلب شیر میکنه و مادر ناتوان از سیر کردن طفلشه.....


مادر که میشی تازه برات خیلی چیزها یه خورده قابل درک میشه فقط یه خورده....