تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

سلامتی

1392/8/5 12:46
نویسنده : مامان و بابا
296 بازدید
اشتراک گذاری

1-روزی که رفتیم واکسن بزنی مرکز بهداشت خیلی شلوغ بود. کلی نی نی اومده بودن برای واکسن.. به غیر از شما دختر گلم یه نی نی دختر دیگه هم برای واکسن 18 ماهگی اومده بود...نی نی یه فرق بزرگ با تو داشت: سلامتی! دختر کوچولوی پر موی ناز سندروم دان داشت... هنوز چهره معصومش جلوی چشمانم است... تاریخ اولین واکسنش 25 فروردین 91 بود...یعنی پنج روزی ازت کوچکتر بود...

2- هفته گذشته خبر یه اتفاق عجیب توی بیمارستان پیچیده بود..هرکس به یکی دیگه می رسید از اون اتفاق میگفت: شنیدی؟ عکسش را دیدی؟!!!خیلی عجیب بود!!!

خبر، بدنیا اومدن یه نوزاد دو سر  بود. سومین فرزند خانواده که مادرش سونوگرافی نرفته بوده.ماجرای تولدش خیلی دردناک بود...

سلامتی بزرگترین نعمت زندگیت است شکرش را خوب به جا آور...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
6 آبان 92 9:28
الهى كه هميشه سلامتى باشه ...


انشاالله
خاله اسیه
6 آبان 92 11:56
مگه داون تو غربالگری معلوم نمیشه ؟


مامانش احتمالا نرفته بوده غربالگری
سمانه مامان آرشیدا
7 آبان 92 1:45
وای دلم گرفت.
خدایا شکرت برای سلامتی بچه هامون.
راستی عکس اسباب بازیهای آرشیدا رو توی پست بعدی میذارم. البته همش اینجا نیستن. یه سریش خونه خودمونه. انقدر وسیله داریم هر دفعه که اسباب بازیاش رو گلچین میکنیم.


واقعا باید خدا را شکر کرد
ممنونم ازت سمانه جون
راستی اگه میشه تو پستت بگو کدوم اسباب بازی به نظر خودت مفید تره یا با کدوم آرشیدا بیشتر بازی کرده و سرگرم شده
فاطمه مامان زهرا مسافر كربلا
8 آبان 92 11:14
سندرم داون تنم مي لرزه وقتي مي شنوم ، چهار ماه كابوسش روي زندگي ما بود تا دخترك بدنيا اومد. هر وقت راجع به يه بچه سندرم داون چيزي مي خونم مي گم براي خدا كاري نداشت بچه من جاي اون بود با اون جواب آزمايش غربالگري دوم . سلامتي واقعا نعمتي كه من يكي قدمش رو نمي دونم .


چه روزهای سختی داشتی!!!!!!!واقعا سلامتی خیلی نعمت بزرگیه تا از دستش ندیم قدرش را نمیدونیم
فاطمه مامان زهرا مسافر كربلا
12 آبان 92 1:41
راستي عمه و خاله و دايي و عمو شدنتون مبارك باشه !!!!




مرسی خانومی

اینقدر سرم شلوغه که نه میرسم بیام وبلاگ پست بذار برای تولد امیرعلی و نه هنوز فرصت شده برم فسقلی را ببینم
بعد هم من فقط خاله شدم

الهام مامان اوینا
12 آبان 92 13:14
سلام ..خانمی کجایی؟ نیستی؟ مراقب تسنیم کوچولو باش .. امیدوارم هر جاهستی کانون خانوادتون تو این روزهایپاییزی گرم گرم و بدناتون سالم باشه..دخترکم دوباره یه ویروس گرفته که تو اوینا به صورت حالت تهوع و استفراغ و سرماخوردگی در اومده.. منم درگیر این ویروس هستم... تولد امیرعلی عزیزتون را هم بهتون تبریک میگم


سلام خانوم
آخی چقدر این آوینا خانوم تند تند مریض میشه
انشاالله خودت و دخترت زودی خوب بشین
راستش سرم خیلی شلوغه صبح ها که تا عصر سرکارم بعد هم خستگی کار و دخترکم نمیذارند که بیام ووبلاگ
کلی مطلب دلم میخواست از کاراش بنویسم که نشد
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
13 آبان 92 20:12
ای هلال خون دوباره سر زدی ای محرم بار دیگر آمدی..... فرا رسيدن ماه عزاى حسينى تسليت باد
امیرحسین و مامانش
20 آبان 92 11:58
سلام مامان تسنیم سادات جان انشاله همیشه صحیح و سلامت باشین خودت و دختر مثل برگ گلت راستشو بگم!از خوندن این مطلبت یخورده دلم گرفت از اینکه باید یکیو که موقعیتی متفاوت از ما رو داره ببینیم تا خدارو برای داشتن سلامتیمون شکر کنیم از اینکه به این "موقعیت متفاوت" گفته میشه کابوس از اینکه خدای نکرده مامان همون دختری که دیدین و بقیه افراد تو این موقعیت این پستتونو بخونن و ببینن ماها با دیدن بچه هاشون داریم خدارو شکر میکنیم چه حالی میشن غرورشون ، اعتقادشون و ... خواهرم ببخش سرتو درد آوردم من همیشه با همچین پست هایی که کم هم نیستن عجیب بفکر میرم و صبر کردم تا چند وقت از گذاشتن پستتون بگذره تا خدای ناکرده از نظرم یوقت برداشت بدی نداشته باشین
مامان و بابا
پاسخ
سلام اولا دخملی من سیده نیست و فقط من که مامانش باشم زینب سادات هستم بعد هم نفهمیدم که چه عیبی داره که با دیدن یه فرد که یه قسمت از سلامتی را نداره یاد نعمت بزرگ سلامتی مون بیوفتیم و شکر خدا کنیم؟ واقعا چه اشکالی داره؟؟؟!!!!! یعنی مامان اون بنده خدا ناراحت میشه من بگم خدایا شکرت دخترم سالمه؟؟؟؟تازه من که جلوی اون مادر هیچ واکنشی نشون ندادم دخترم هم اسباب بازیهاش را داد بهش و باهم بازی کردن!!! مثلا یه مورد کوچیک فکر کن من خودم آلرژی شدید دارم و تمام دوران کودکی ام تو مطب دکترها بودم از اکو قلب گرفته تا نوار و تست ریه و....واقعا بچگی ام با زجر بوداینقدر سرفه میکردم که احساس میکردم الان تمام روده هام میاد تو دهنم شبها همه خانواده بیدار میشدن و بالا سر من مینشستن الان هم واقعا تمام سال اذیت هستم کلی هم دکتر رفتم هیچ فرقی نکرده حالا من خودم به بقیه میگم خدا راشکر کنید که مثل من نیستید اینقدر اذیت نمیشید!خوب این چه اشکالی داره؟؟؟؟ تمام دوران بارداریم هم تنها نگرانیم این بود که دخترم این ژن را از من نگیره...حالا هم به اطرافیان میگم واقعا خدا را شکر کنید بابت ریه های سالمی که دارین. این بده؟؟؟؟ حالا درجه این سلامتی کم و زیاد داره. فکر کنم مادر اون بچه هم یه حرف بخواد به ما بگه اینه که خدا را شکر کنید که بچه سالم دارین شاید خدا این موارد متفاوت را گذاشته که یادمون نره چه نعمتهای خوبی داریم