تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

واکسن هجده ماهگی و بعد...

1392/7/26 17:21
نویسنده : مامان و بابا
749 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه مرخصی گرفتم که دوتایی باهم برویم برای واکسن هجده ماهگی. برای اولین بار واکسنت را در یک مرکز بهداشت زدی(دفعات قبلی بیمارستان میرفتیم) من هم از تعاریفی که از بقیه راجع به این واکسن داشتم برخلاف همیشه استرس داشتم. یک ساعتی در مرکز بهداشت منتظر بودیم تا نوبتت شد. قد و وزن شدی(قدت 3-4 سانتی بیشتر از ویزیت دکتر بود، فکر کنم با توجه به سایر شواهد قد سنج مطب دکتر دقیق نیست و صحیح همین مقدار مرکز بهداشت بود) دوتا آمپول به دست و پایت زدند. تا خونه گریه میکردی!!!!!از درد نبود بیشتر بهت برخورده بود که چرا من بهت گفتم میریم دد رفتیم و آمپول زدیناراحت شب کم کم درد پایت شروع شد تا چهارشنبه عصر. لنگان لنگان را میرفتی...صبح چهارشنبه هم از خواب بیدار شدی و برایت بی بی گذاشتم و گفتم حالا که پاهات درد میکنه همینجا روی مبل بشین و نگاه کن. یک ساعتی که روشن بود از مبل تکون نخوردی برخلاف همیشه که جلوی تلویزیون ورجه وورجه میکنی. شب هم تب بالا داشتی(تا 39 درجه رسید) ولی خدا را شکر قطع شد. الحمدلله این واکسن به اون سختی که فکر میکردم نبود...قلب

راستی اونجا که رفتیم قطره فلج اطفال نداشتن و پنج شنبه که من رفتم سرکار مامان بزرگ و باباحسین زحمت کشیدند و بردنت یه جای دیگه و قطره خوردی

ولی از دیروز سرما خوردیناراحت آبریزش شدید همراه کمی سرفه...دیشب هم تا صبح تو خواب گریه میکردی...نزدیکای صبح بابا برات صدقه گذاشت دیگه گریه نکردی و تا 10صبح خوابیدی...خدا کنه زودی خوب بشی و مجبور نشیم ببریمت دکتر

یکی دو ماهی است به عروسکهات علاقه شدید پیدا کردی به خصوص یه عروسک بافتنی که مامانی از ماسوله برات خرید. گاهی میریم بیرون مجبوریم 4-3 تا عروسک را هم با خودمون ببریم. همه کارهات را هم دوست داری با نی نی هات انجام بدی: آب خوردن، می می خوردنزبان(یعنی من علاوه بر تسنیم خانوم باید به چند تا عروسک دیگه هم می می بدم)، ج ی ش کردن و... آخریش هم سینه زدن که دیشب تو ماشین بابا مداحی گذاشته بود و شما شروع کردی با دستای کوچولوت برای ساراخانوم سینه میزدیقلبالهی قربونت برم فسقلی من

میخواستیم بریم خونه مامان بزرگ و هرسه تا نی نی ات را هم حتما میخواستی با خودت بیاری!!!من هم مجبور شدم چهار نفر را بغل کنمزبان

بقیه عکسها ...

 

و امروز که میخواستی کمک ما جارو بزنی:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله اسیه
27 مهر 92 13:32
الهی خالش فداش بشه
الهیمن قربونش برم بچم با احساسه
ولی جدی میگن بچه ها محبت مادرشون را روی عروسکا نشون میدن یعنی قربونت برم محبت خالصانه تو اینقدر روش اثر داشته بوس برا ابجیم و تسنیم گلی


من که همش فکر میکنم برای بچه ام کم میذارم...
سمانه مامان آرشیدا
28 مهر 92 1:07
18 ماهگی و زدن واکسن مبارک باشه.
خدا رو شکر که خیلی اذیت نشد دختر گلمون.
ببوسیدش فرشته نازمون رو.
آرشیدا هم جدیدا به عروشکاش بیشتر علاقه نشون میده.
عکساش هم خیلی ناز شدن.
راستی قد و وزنش چقدر بود؟


مرسی سمانه جون
میام بهت میگم
زهرا(✿◠‿◠)
28 مهر 92 7:13
الهـــــــــــــــــی...
خوشگل من چه بزرگ شدههههه....
کی بشه موهاش بلند شه
ماشاللا


واقعا کی میشه موهاش بلند بشن؟؟؟؟؟من که خیلی انتظارش را میکشم بچه ام یه کشو پر از تل و گل سر داره...
مامان حسناسادات
28 مهر 92 11:00
خدا رو شکر که حالا حالا از واکسن راحت شدي خاله جون.
ايشالا که زود زود خوب بشي عزيزم
ماماني اينقدر از گل دختر ما کار نکش گناه داره خوب.
راستي ١٨ ماهگيت مبارک عزيزم


خودش دوست داره جارو بزنه باورکن به زور از دستمون میگیره دسته جارو را
〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
28 مهر 92 18:18
منبراى اين پست كامنت گذاشته بودم نيومده بود؟؟


نه عزیزم چیزی نیومده
زهرا(✿◠‿◠)
29 مهر 92 7:00
حالا تسنیم دخمله! من چی بگ که هر یه روز درمیون موقع جارو کردن به هم گلاویزیم!!!!!

تقریبا از یه سالگی برنامه مون همینه!
فک کــــــــــن......دو سااااال!!!!
بیا خصوصی عزیزم


واقعا؟؟؟؟
حالا من که یه روز درمیون جارو نمیزنم
ولی کارهای دیگه را چی بگم؟
جدیدا علاقمند شده به غذا پختن!!!!!!!
فاطمه (مامان محمدسجاد)
29 مهر 92 11:51
آخی عزیزم...یعنی اینقدر درد داشت که نمی تونست درست راه بره؟
وااای خدای من مگه این واکسن چیه؟ تازه با این همه تب و درد می گی اذیت نشد؟
قبلا هم گفته بودم که عاشق عروسک بازی دخترای ناز نازیم. ولی بازم میگم.


اینــــــــــــــقدر تعریف های ترسناک از این واکسن شنیده بودم که خیلی میترسیدم ولی خیلی سخت نبود
خوبیش این بود که این دفعه برخلاف همیشه که تب میکرد بالا نیاورد
خدا ان شاالله بهت یه دختر خوشگل مثل سجاد بده
مامان سها
29 مهر 92 15:32
دختر خوشگلم...خوش به حالت مامانی دخملی بهت کمک میکنه توی کارای خونه..مامانی حالا دخمل من که موهاش بلنده مگه میزاره واسش گیره بزنم...همش میکنه از سرش...منم بردمش کچلش کردم دیگه خیال خودمو خودشو راجت کردم


کمک؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!کارهام را زیاد و طولانی میکنه
وای سها که موهاش خیلی خوب بود
چرا کوتاه کردی؟
مامان طهورا عسلی
29 مهر 92 18:01
الحمدللهاین مرحله رو هم به خوبی و خوشی سپری کردین. انشاالله بقیه مراحل ساده تر از این باشه براتون..


ممنون
زهرا (مامان طه )
30 مهر 92 10:49
سلام زینب جان

خاله قربونش بره 18 ماهگیشم بازم مبارک

ببوسش این فسقلی رو

قربون احساسش برم این دخملا چقد احساساتین خداااااااااااا

بروزم گلم

مرسی زهرا جان
آره خدایی دخمل من که خیلی احساساتیه
الان میام

فاطمه مامان وانیا
1 آبان 92 10:42
18 ماهگی نی نی مبارک[گل به ما هم سر بزن خاله
الهام مامان اوینا
6 آبان 92 17:39
هزار ماشاا... ...
خدا را شکر این واکسن اذیت نکردتش...
شاید اب ریزش بینی و حالت سرماخوردگیش از ام ام ار واکسن باشه... چون موقعی که من واکسن یک سالگی اوینا را زدم مسئول واکسن مرکز بهداشت گفت احتمالا یک هفته الی 10 روز دیگه حالت سرماخوردگی پیدا کنه شاید هم پیدا نکنه نگران نشید از واکسن ام ام ار هست....
کلا مرکز بهداشت ها با مطب ها اندازه گیری هاشون مثل هم نیست.. منم اون موقع که پیش دکتر نجفیان می اوردم اوینا را دور سرش با دور سر بهداشت یکی نبود!!!


سرماخوردگی اش که ویروسی بود آخه من و باباش را هم مریض کرد
فکر کنم قد سنج بیمارستان بقیه الله مشکل داره
آخه هفته پیش که رفتیم مطب دکتر(دکترش جدیدا مطب زده) قدش همونی بود که مرکز بهداشت گفته بود