واکسن هجده ماهگی و بعد...
سه شنبه مرخصی گرفتم که دوتایی باهم برویم برای واکسن هجده ماهگی. برای اولین بار واکسنت را در یک مرکز بهداشت زدی(دفعات قبلی بیمارستان میرفتیم) من هم از تعاریفی که از بقیه راجع به این واکسن داشتم برخلاف همیشه استرس داشتم. یک ساعتی در مرکز بهداشت منتظر بودیم تا نوبتت شد. قد و وزن شدی(قدت 3-4 سانتی بیشتر از ویزیت دکتر بود، فکر کنم با توجه به سایر شواهد قد سنج مطب دکتر دقیق نیست و صحیح همین مقدار مرکز بهداشت بود) دوتا آمپول به دست و پایت زدند. تا خونه گریه میکردی!!!!!از درد نبود بیشتر بهت برخورده بود که چرا من بهت گفتم میریم دد رفتیم و آمپول زدی شب کم کم درد پایت شروع شد تا چهارشنبه عصر. لنگان لنگان را میرفتی...صبح چهارشنبه هم از خواب بیدار شدی و برایت بی بی گذاشتم و گفتم حالا که پاهات درد میکنه همینجا روی مبل بشین و نگاه کن. یک ساعتی که روشن بود از مبل تکون نخوردی برخلاف همیشه که جلوی تلویزیون ورجه وورجه میکنی. شب هم تب بالا داشتی(تا 39 درجه رسید) ولی خدا را شکر قطع شد. الحمدلله این واکسن به اون سختی که فکر میکردم نبود...
راستی اونجا که رفتیم قطره فلج اطفال نداشتن و پنج شنبه که من رفتم سرکار مامان بزرگ و باباحسین زحمت کشیدند و بردنت یه جای دیگه و قطره خوردی
ولی از دیروز سرما خوردی آبریزش شدید همراه کمی سرفه...دیشب هم تا صبح تو خواب گریه میکردی...نزدیکای صبح بابا برات صدقه گذاشت دیگه گریه نکردی و تا 10صبح خوابیدی...خدا کنه زودی خوب بشی و مجبور نشیم ببریمت دکتر
یکی دو ماهی است به عروسکهات علاقه شدید پیدا کردی به خصوص یه عروسک بافتنی که مامانی از ماسوله برات خرید. گاهی میریم بیرون مجبوریم 4-3 تا عروسک را هم با خودمون ببریم. همه کارهات را هم دوست داری با نی نی هات انجام بدی: آب خوردن، می می خوردن(یعنی من علاوه بر تسنیم خانوم باید به چند تا عروسک دیگه هم می می بدم)، ج ی ش کردن و... آخریش هم سینه زدن که دیشب تو ماشین بابا مداحی گذاشته بود و شما شروع کردی با دستای کوچولوت برای ساراخانوم سینه میزدیالهی قربونت برم فسقلی من
میخواستیم بریم خونه مامان بزرگ و هرسه تا نی نی ات را هم حتما میخواستی با خودت بیاری!!!من هم مجبور شدم چهار نفر را بغل کنم
بقیه عکسها ...
و امروز که میخواستی کمک ما جارو بزنی: