تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

روززهای 18 ماهگی

1392/7/13 8:43
نویسنده : مامان و بابا
468 بازدید
اشتراک گذاری

 

این پست فقط و فقط به خاطر خاله آسیه نوشته شده. خاله ای که تقریبا یه هفته ای میشه دوباره از پیش ما رفته یه جای خیلـــــــــــــــــــــــــی دور...

این نظری است که در پست قبلی گذاشته: 

برای یک خاله دلتنگ عکس و مطلب بنویسید لطفا 
دلش یه ریزه است و خوب میدونی دل خاله ها یه ریزه بشه بعدش چشماشون اشکی میشه پس بنویس جان خواهر
 

دختر گلم روزهای 18 ماهگی ات به سرعت میگذرند. از طرفی شوق بزرگ شدنت را دارم و از طرفی دیگر حسرت روزهای نوزادی ات را

مهم ترین پیشرفتت در این ماه صحبت کردن است. این گنجینه لغات توست تا امروز 12 مهرماه:

مامان   /   بابا   / مامانی  / بابایی   / عمو   / آیی(دایی)  / من   /  ننیم(گاهی هم تسنیم را دقیقا درست میگویی)/ ننه(مامان بزرگ یه بار به شوخی بهت گفته بود ننه جون این جوری دستمال نمیکشن از اون موقع دستات را مثل اون تو هوا تکون میدی میگی ننه)/  آله را چند باری گفتی ولی برای خاله آسیه نگفتی/ علی(راه میوفتی تو خونه مامان بتول اینا هرجا عکس عمو علی که شهید شدن را ببینی میگی علی حتی روی جا کلیدی)/ در(تو کوچه که راه میری تمام در های خونه ها را نشونم میدی میگی در )/ ماه (ماه تو آسمون کتاب تلویزیون همه را نشون میدی میگی ماه حتی اگه من حواسم نباشه)/ نی نی / بی بی (وقتی بخوای بی بی انیشتین ببینی)

اعضای بدن: مو / دس / پا / ددون / نینی(بینی)

حیوانات: جوجه گاهی هم جوجو/ مئو(همون گربه)/ داگ(از دست بی بی انیشتینزبان) چندتا دیگه از حیوونها را هم با بی بی انیشتین به انگلیسی میگی که الان یادم نیست/ بعبع (همون ببعی)

تقریبا صداو ادای  همه حیونهایی که بهت یاد دادیم  را بلدی: جوجه، گاو، ببعی، الاغ، شیر، خرس، کلاغ، اسب، موش، خرگوش، ماهی،پروانه و...

صدات میکنیم: تسنیم خانوم

جوابت: بــــــــــــــله

دیروز با بابا که خونه بودین یکی از ببعی های من از دست بابا میوفته میشکنه. بابا هم بهت میگه به مامان نگی ها بفهمه خیلی ناراحت میشه. خلاصه شب که اومدیم خونه اولین کار دست من را کشوندی بردی پشت مبل را بهم نشون دادی گفتی ببعی اوتاد نیشخند یعنی ول کن هم نبودی ها

ج ی ش را  هم میگی: وقتی میخوای ج ی ش یا پ ی ف ی کنی میشینی روی دو تا پاهات و میگی جِــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیش !!! حمام هم که میریم آخر حمام دقیقا همین کار را میکنی(واقعا آفرین داره این یعنی این که کاملا آمادگی گرفتن از پوشک را داری ولی من واقعا برای این کار استرس دام و میخوام از زیرش در برم!!!)

حمام بردنت واقعا سخت شده: بعد از اینکه کلی تو لگنت آب بازی  میکنی و جوجه ات را و خودت و من را میشوری، بلند میشی میری سراغ شیر آّب توالت فرنگی و بازش میکنی و شروع میکنی همه جا را خیس کردن به هیچ وجه هم حاضر نیستی بیایی بیرون یعنی واقعا با گریه حوله تنت میکنیم!!!!

چند روز پیش رفته بودی خونه مامان بتول اینا. اونجا بهت میگن که این بستنی ها را فقط مخصوص تسنیم خریدم. دیشب رفته بودیم خونشون اول که به زور نشوندیش رو زمین تا باهات عروسک بازی کنه(بنده خدا با ون کمر دردش) بعد هم یاد بستنی ات افتادی و دوباره بلندش کردی بردیش سر فریزر مامانی گفت بستنی میخوای؟ تایید کردی!!!(قربون اون هوش و حافظه ات برم من)

نماز خوندن هات هم که ما را کشته: هرجا و هر وقت دلت بخواد میخونی: چند روز پیش رفته بودی بالای میز آشپزخونه نماز میخوندی!!!!

 

این هم عکسهای درخواستی خاله: 

قربون اون نماز خوندنت بشم من!

قربون ان مدل خوابیدنت هم بشم که کلا تو خواب فتوکپی باباتی!

زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

خاله اسیه
12 مهر 92 11:12
الهی من فدای تو و اون بچت بشم من قربونش برم بچمو که اینقدر نازه
به مامان بتول بگو بهش خوندن یاد بده
ببع اوتاد را هم هزار بار ببوس



قربونت خاله جون
دیگه حالا خوندن که خیلـــــــــــــــــــــــــــی زوده
مامان تسنیم سادات
13 مهر 92 10:21
آخخخخخی طفلی خاله آسیه ....
خب به خاطر اونم که شده زود زود آپ کن دیگه ..
خیلی خوبه که اعلام آمادگی کرده برای از پوشک گرفتن
ببین پس از همین حالا دست به کار شو تا هر جا که خودش باهات راه میاد برو وقتی میگیه سریع ببرش توالت فرنگی یا اگه از این صندلیها داره زود بشونش اون رو
نماز خوندش که ما رو هم کشت ....


آره دیگه باید به خدا بگم چند ساعت به 24 ساعت روزم اضافه کنه
مامان بزرگهاش که پایه اند برای پوشک گرفتنش من یه خورده دلهره دارم
اگه ببینی چطوری نماز میخونه فسقلی ادای ما را درمیاره تو نماز خوندن
عمه سارا
13 مهر 92 14:32
الهی
واقعا خاله آسیه حق دارن

من که یه روز آوا رو نمی بینم ، دیوانه می شم.

ان شا الله زود زود خودت خاله میشی می فهمی چه خوشمزه است




انشاالله گل پسرت که دنیا اومد تجربه اش میکنم
مامان سها
13 مهر 92 14:37
با اجازه خاله آسیه ماهم این پستو خوندیم...ماشالا به این دخمل گلمون
مامانی از همین جا شمارو رسما واسه تولد دوسالگی دخملیم دعوت میکنم...از اون کیک خوشمزه هام میخریم مخصوص شما


پس از الان برم برای مشهد بلیط رزرو کنم
الهام مامان اوینا
14 مهر 92 13:04
خصوصی
〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
15 مهر 92 9:02
خصوصى


آخی
پس مامانی خودت زودی خوب شو که دخترمون از این حسها پیدا نکنه
مهتاب
16 مهر 92 17:17
عزیزم 18 ماهگیت مبارک


ممنون خاله مهتاب
انشاالله جمعه دخترم 18 ماهش تموم میشه
سمانه مامان آرشیدا
18 مهر 92 15:26
چه خوب که خاله آسیه باعث شد ما هم یه پست جدید از کارا و عکسای دخمل ناز شیطونمون ببینیم.
ماشاللا بهش. جیگری شده واسه خودش.هزار تا بوسسسسسسس


واقعا اگه خاله آسیه ازم نخواد که من ...
مرسی سمان جون
بوس برای آرشیدا
〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
20 مهر 92 18:55
چه قشنگ شده اينجا


قشنگه؟؟؟؟؟؟؟خودم هم دوستش دارم