تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

عکسهای ماه پانزده و شانزده

1392/5/19 9:54
نویسنده : مامان و بابا
563 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دخترکم شانزده ماهش تمام میشود. بالاخره بعد از چند هفته زودتر بیدار شدم و وقت کردم حجم عکسهاش را کم کنم و بذارم تو وبلاگش که یادگاری بمونه

عید فطر92

جمعه عید فطر/این بافتنی را خاله و مامان بزرگ و عمه ام و خلاصه کل فامیل پارسال بافته بودن براش ولی خیلـــــــــــــی گشاد بود دیروز میخواستم بشکافم براش که تنش کردم دیدم برای امسالش اندازه استچشمک

حمام در اوایل شانزده ماهگی

 

ماست خوری در اوایل شانزده ماهگی

بالا رفتن مهارت نردبان نوردی

وروجک

بازی با بابایی

این همون ستون مصلی است که به من هم میگفت بیا بشین!!!خودش هم به زور جا شدهنیشخند

 

پرتره

یه سری عکس جا مونده ار پانزده ماهگی

تو عکسهای قبلی هم از ماه قبل بود ولی این چندتا را دوست داشتم جدا بذارم

آب بازی تو بالکن داره نی نی اش را میشوره

اینجا داره عکس خاله اش بهم نشون میده

کفشهای نوزادی اش را بر داشته به زور میکنه تو پاهاشخنده

 

 این دیگه چه مدل خوابیدنه دخملی؟؟؟زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان مهسا
19 مرداد 92 10:38
سلام به منم سر بزنید واگه مایلب ودید تبادل لینک کنیم
زهرا
20 مرداد 92 13:59
چه خوب که تسنیم جونی هنوز توی وانش میشه. حنانه همه ش توی حموم وایمیسته و اصلا دیگه توی وان نمیمونه


ههههههه اگه دقت کرده باشی از کفهای وان و موهای خشکش میفهمی که این عکسها برای همون دقیقه اول حمامه وگرنه که راه میوفته تو حمام سر توالت فرنگی و خبرهای آب و با عرض شرمندگی چاه آب و... خلاصه تو این چند دقیقه کوتاه مدام صدای نکن من ببنده یا برای اینکه سرگرمش کنم باید راضی بشم نصف قالب صابون و شامپوهامون تو وان خانوم تموم بشن:-D
مامان طهورا عسلی
20 مرداد 92 19:54
چقدر لباسش با مزه است
الهام مامان آوینا
21 مرداد 92 0:49
عکسای قشنگی گذاشتی از تسنیم عزیز.. ما خونمون 31 پله داره... من می ترسم هنوز اوینا را بگذارم خودش بیاد بالا و پایین البته فکر کنم نمی تونه ولی دختر همسایمون(4 ماه بزرگتر )خودش اصلا بدون اینکه مامانش همراهش باشه بالا و پایین میره. خوبه که تسنیم هم می تونه پله ها را بالا بره...ولی ترا خدامواظب باش یکم خطرناکه...امروز اوینا پوشکش ا گذاشته زیر پاهاش رفته کتاب ها را میاره پایین از طبقه.. اسنادش موجوده .. میگذارم تو وبلاگش...


بهترین تمرین پله سرسره پارک هاست ببرش اونجا بالا پایین بره براش خوبه
ما هم خیلی مراقبشیم ولی دوست دارم خودش مستقل تمرین کنه
الهام مامان آوینا
21 مرداد 92 0:51
خصوصی


ممنونم عزیزم
حتما میام به کلوپش یه سری میزنم
مامان تسنيم سادات
21 مرداد 92 7:41
لباس بافتنيه خيلى قشنگ بود دست بافنده ها درد نكنه جميعا
چه عجب مامانى .... بعد از مدتها يه دل سييييييييير تسنيم قند و عسل رو ديديم در مدلاى مختلف
اون ماست خوردنش با اون گردن بند مرواريدش منو كشته
اين وروجك چجورى ميره بالا ....!!! اى عسل ...!
خوردنى ....!
كفششو ....! واى تسنيمم همين طور بود كفشاى كوچك شده ها رو از دم دستش جمع كن تا نبيندشون اين دختر ما هم گير مى داد كه بايد اينا رو پام كنيد ...


آخی عزیزم چه با مزه بوده عسلت
مامان تسنيم سادات
21 مرداد 92 7:46
به به كشو ها رو هم كه ريخته بيرون ...
پله اول رو براى بالا رفتن از تختش رفته
كم كم بالانرم مى ره
ببخشيد دير اومدم پيشت مامانى
من شب ٢٣ چون اعمال زياد داره جايى نمى رم
شباى قبلش با هم مى ريم اذيت به اون صورتم نمى كنه با يه كيف وسيله مى برمش اونجا مشغول ميشه


چند بار تلاش کرده از تختش بره بالا هنوز نتونسته آخه نرده هاش یه خورده بالاست
حالا شاید دخمل من هم بزرگ بشه بتونه خودش را سرگرم کنه
عمه سارا
21 مرداد 92 11:44
سلام
عیدتون مبارک

این دخملی عادت به پوشیدن لباس تو خونه نداره !!!




هههههههه سلام عید شما هم مبارک وای بشه همو ببینیم تا تو وبلاگ با هم احوال پرسی نکنیم
من لباس تنش نمیکنم خوشم میاد آخه
مامان تسنیم سادات
22 مرداد 92 14:57
سلام بفرما خصوصی


مرسی عزیزم با موبایلم دیدم
الهام مامان آوینا
22 مرداد 92 14:59
زینب جون ماموریت انجام شد


مرسی اومدم
فاطمه (مامان محمدسجاد)
22 مرداد 92 16:44
این آخری مدل خواب پسری ما هم هست وقتی موقع شیرخوردن روی زمین خوابش می بره.
اینقدر دوست دارم دخترا ، خیلی دخترونه رفتار کنن مثل این تسنیم گلی و ، گردنبندشو و نی نی شو ...



من هم اینقدر دوست دارم پسرها ماشین بازی تفنگ بازی کنن کشتی بگیرن
زهرا (مامان طه )
23 مرداد 92 19:12
واییییییییی چه عکسای قشنگی

این اخرین عکس خیلی باحال بود

راستی بروزم بیا


خودم هم از این مدل خوابیدنش خیلی تعجب کردم!!!!!
مامان طهورا عسلی
24 مرداد 92 14:44
سلام

جونم براتون بگه :
واکسن 18 ماهگی چیز خاصی نیست.
فقط چون بچه بزرگتر شده و مفهوم درد رو بیشتر میفهمه و میتونه دقیق جای درد رو نشون بده و چون دوست داره راه بره و به خاطر درد یا نمیتونه یا لنگ لنگان راه میره و در کنارش تب هم میکنه و چون میتونه حرف بزنه هزیون میگه دل آدم رو بیشتر آب میکنه..... همین.....
دیدی چیز خاصی نبود....

آهان
مرسی
سمان مامان آرشیدا
9 شهریور 92 3:21
چند وقتی نبودم دلم براتون تنگ شده بود. آخ جون چقدر عکس خوشگل از تسنیم خانم ناز. خیلی خیلی ممنون مامانی. ماشاللا بهش خیلی بلا شده. خوابیدنشو ببین خدایا!!!! بافتنیش هم نازه. دست بافنده ها درد نکنه.