کلامی از امام کاظم عزیز
سلام دخمل جونم!!!!
خیلی وقت بود درگیری روزگار اجازه نداده بود برات بنویسم اما یه اتفاق زیبا باعث شد دست به کیبورد بشم و چند خطی بتایپم
من و مامانت همیشه دوست داشتیم بچه هامون اهل آتیش سوزوندن و پر جنب و جوش باشن،خدای مهربون هم به دل ما نگاه کرد و شما گل ما رو پر جنب و جوش قرار داد،دیشب قسمت شد و سه تایی رفتیم نمایشگاه قرآن!!!افطار رو خوردیم به همراه شما بعد که داشتیم میرفتیم سمت نمایشگاه یه روایت زیبا از امام کاظم دیدیم که امام فرموده بودند هرچقدر کودک در دوران کودکی پر جنب و جوش باشند در بزرگسالی بردبار تر میشوند!!!!چند دقیقه ای با مامان در مورد این حدیث صحبت کردیم و رفتیم تو غرفه ها!!!
تا رسیدیم به جایی که خدای بزرگ خواست منو امتحان کنه1!!و به یادم بیاره چقدر ضعیفم!!!!
مامان جونت رفتن غرفه حجاب و عفاف رو ببینن و منو شما موندیم بیرون!!!!من هم همه جونم درد میکرد به خاطر کار فیزیکی که 5 شنبه انجام داده بودم!!!!شما هم دقیقا شده بودی مصداق روایت امام کاظم!!!و من توان همبازی بودن کامل با شما رو نداشتم!!!!
برای خودت همه کار کردی مالوندی به کف زمین پله ها و همه جا خلاصه من هم هی خواهش میکردم ولی فایده ای نداشت!!!!تا اینکه پاشدم بغلت کردم رفتیم سمت بنر های پایین پله های مصلی،شما در ادامه آتیش سوزوندن های خود رفتی آویزون یکی از میله ها شدی!!!و ... تا فاصله جند سانتی رو برسم بهت افتادی رو زمین!!!!!دیگه گریه شما و ناراحتی ما!!!!!
بعدش خیلی تو خودم رفتم که چقدر ضعیفم!!!!!و چقدر دردناکه جلوی بابا بچه زمین بخوره!!!!!
از خدا خواستم توان منو زیاد کنه تا از این به بعد پا به پای تو بیام تا به گفته امام عزیزمون بردباری شما رو در آینده ببینیم!!!!!
خیلی میخوامت عزیزم