تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

کلامی از امام کاظم عزیز

1392/5/5 11:55
نویسنده : مامان و بابا
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل جونم!!!!

خیلی وقت بود درگیری روزگار اجازه نداده بود برات بنویسم اما یه اتفاق زیبا باعث شد دست به کیبورد بشم و چند خطی بتایپمچشمک

من و مامانت همیشه دوست داشتیم بچه هامون اهل آتیش سوزوندن و پر جنب و جوش باشن،خدای مهربون هم به دل ما نگاه کرد و شما گل ما رو پر جنب و جوش قرار داد،دیشب قسمت شد و سه تایی رفتیم نمایشگاه قرآن!!!افطار رو خوردیم به همراه شما بعد که داشتیم میرفتیم سمت نمایشگاه یه روایت زیبا از امام کاظم دیدیم که امام فرموده بودند هرچقدر کودک در دوران کودکی پر جنب و جوش  باشند در بزرگسالی بردبار تر میشوند!!!!چند دقیقه ای با مامان در مورد این حدیث صحبت کردیم و رفتیم تو غرفه ها!!!

تا رسیدیم به جایی که خدای بزرگ خواست منو امتحان کنه1!!و به یادم بیاره چقدر ضعیفم!!!!

مامان جونت رفتن غرفه حجاب و عفاف رو ببینن و منو شما موندیم بیرون!!!!من هم همه جونم درد میکرد به خاطر کار فیزیکی که 5 شنبه انجام داده بودم!!!!شما هم دقیقا شده بودی مصداق روایت امام کاظم!!!و من توان همبازی بودن کامل با شما رو نداشتم!!!!

برای خودت همه کار کردی مالوندی به کف زمین پله ها و همه جا خلاصه من هم هی خواهش میکردم ولی فایده ای نداشت!!!!تا اینکه پاشدم بغلت کردم رفتیم سمت بنر های پایین پله های مصلی،شما در ادامه آتیش سوزوندن های خود رفتی آویزون یکی از میله ها شدی!!!و ... تا فاصله جند سانتی رو برسم بهت افتادی رو زمین!!!!!دیگه گریه شما و ناراحتی ما!!!!!

بعدش خیلی تو خودم رفتم که چقدر ضعیفم!!!!!و چقدر دردناکه جلوی بابا بچه زمین بخوره!!!!!

از خدا خواستم توان منو زیاد کنه تا از این به بعد پا به پای تو بیام تا به گفته امام عزیزمون بردباری شما رو در آینده ببینیم!!!!!

خیلی میخوامت عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان طهورا عسلی
5 مرداد 92 14:31
خوش به حالتون که جرات میکنید با دخترتون برید نمایشگاه. والا ما جراتشم نداریم


ما هم دو نفری چهرچشمی مراقبش بودیم وگرنه حتما گم میشد!!!!!!!!!!!!!!!!
مامان تسنيم سادات
5 مرداد 92 23:15
سلام قبول باشه طاعات و عباداتتون
توى اين شبهاى عزيز ما رو از دعاى خير فراموش نكنيد


ممنون شما هم مارا خیلی عا کنین
هنوز برنگشین؟؟؟
سمان مامان آرشیدا
6 مرداد 92 2:27
امیدوارم که اینطور باشه و منتظر برباری در آینده هستیم.


محراب و مليكا
6 مرداد 92 10:56
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . امروز كه نتايج رو ديدم رتبم خيلي پايين بود حقيقتش دلم خيلي شكسته . لطف كنيد به دخترم راي بدين و اگه ميشه به دوستان و آشناهاتون هم بگين به دخترم راي بدن كد 576 . ممنون كه دلم رو نشكستين http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
مامان تسنيم سادات
6 مرداد 92 14:44
ديگه برگشتم .....
اومدم ديدم انبارى از نظرات تائيد نشده ...! حالا كى حال داره ؟
فعلا بى خيالش
نمايشگاه خوب بود ؟ من نرفتم هنوز !
خالدى رو البته نيابتا فرستادم و يه سى دى براى تسنيم گرفت
براى بچه ها چيز جالب داشت ؟


فکر کنم برای سن تسنیم سادات بتونین کتابهای خوبی پیدا کنین
عمه سارا
7 مرداد 92 11:45
آفرین به این مامان و بابای با حوصله

ما هم امیدواریم در آینده بردبار بشه گرچه اگه به مامانش بره حتما خانم و بردبار می شه


مامان طه
7 مرداد 92 12:57
افریی به مامان و بابای مهربون

خدا حفطتون کنه




مرسی عزیزم
وشما را برای طه جون
بابا
7 مرداد 92 14:27
این عمع سارا معلوم نیست خواهر منه یا مامان زینب!!!!


آخه بابایی نمیشه گفت که مثل باباش خانوم بشه!!!!!!
مامان طه
8 مرداد 92 12:51
زینب جان برورزم


اومدم
الهام مامان آوینا
9 مرداد 92 0:37
خیلی کلام و حدیث زیباییه... یکم که دقت می کنم میبینم یکی از برادرای من تو بچگی خیلی خیلی شیطون بود ولی الان انقدر ساکت و صبور شده که نگو و نپرس....


واقعا؟؟؟چه جالب