تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

دختر 15 ونیم ماهه و رمضان

1392/5/6 20:38
نویسنده : مامان و بابا
410 بازدید
اشتراک گذاری

الان که دارم مینویسم خواب چشمهام را گرفته و به زور باز نگهشون داشتم. آخه این روزهای ماه رمضان دخترکمون حدود ساعت 1:30-2 نصفه شب زودتر نمیخوابه!!!!یعنی از حوالی ساعت 12 و خورده ای میریم که بخوابیم همه چراغ ها خاموش میشن و همه جا ساکت ولی خوب خواب هنوز تو چشمهای تسنیم نیومده کلی بازی میکنیم و عروسکها را میاریم و صداهاشون را تمرین میکنیم. بعد عکسهای تو موبایل را باهم میبینیم و...بعد از کلی تلاش بالاخره دخترک یه خمیازه میکشه و ما مسرورنیشخند حدودا نیم ساعتی از اون خمیازه طول میکشه تا بخوابه. باز خونه خودمون بهتره اگه خونه مامانی اش باشیم که دیگه نگو چند بار میره تو همه اتاقها سرک میکشه با خاله ها و دایی و مامانی و بابایی اش بازی میکنه بعد دوباره برمیگرده منو چک میکنه که بیدار باشمزبانیعنی خودش که نمیخوابه من هم نباید بخوابمخنده بعد دست منو میگره که بریم تو خونه بچرخیم من هم به همه خبر میدم که خودشون را بزنن به خواب!!!! میریم یه چرخی که میزینیم از همه ناامید که میشه شروع میکنه به نق زدن!!!!آخر سر هم دایی بیچاره با کالسکه میخوابوندش(تنها کاربرد کالسکه در این چندماه اخیر)

یه مدتی هم میشه که باید هرجا که خانوم خواستن بهشون شیر بدم!!!یعنی دست منو میگره میبره یه جا میشونه خودش هم میشینه میگه مَ مَعینک خونه مامانی اینا میبره رو تختشون سرش را میزاره رو بالش و میزنه رو بالش که یعنی تو هم بیا اینجا بعد مَ مَزبان خونه مامان بزرگش میره رو لبه سنگی دستشویی میشینه میگه تو بشین(آخه من جا میشم اونجا؟؟؟؟) به زور خودم را میچلونم اونجا و مجبورم اونجا شیر بدم(آخه اونجا هم شد جا؟؟؟؟!!!!!) کلا رو سکو نشستن را دوست داره. دیشب تو نمایشگاه قرآن میرفت رو لبه های شیب دار ستون ها می نشست گیر هم داده بود که تو هم بیا بشین!!! هرچی گفتم نمیشه قبول نکرد. خلاصه یه جوری نشستم اونجاقهقهه

وقتی میشماریم : یک دو سه میگه: دو دِه (دو سه) یا میگه ده تا(این را از کتاب ده تا جوجه یاد گرفته دیگه جوجو نمگیه میگه جوجه از بس خاله و مامانیش این کتاب را براش خوندن یه بار در دوساعت  مامانی 11 بار براش خونده بودهزبان)

میگم ساعت چنده؟ میگه دهزبان

آهو را هم خیلی قشنگ میگه

از دسته مبل هامون آویزون میشه و بارفیکس میرهنیشخند(عکسش را میزارم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

بابا
5 مرداد 92 11:31
این دخمل منو کشته


منو هم کشته
خاله خانوم
5 مرداد 92 13:11
وای زینب! یادم رفته بودم چقدر این بچه خپلی بود× عکس این بغلش خیلی خوبه×


آره خیلی بامزه است از تو فلشم پیداش کردم
مامان طهورا عسلی
5 مرداد 92 14:29
این که خوبه. دختر ما با ما سحر میخوابه. تازه خونه مادر بزرگش که دیگه نگو . بعد سحر که همه غش کردن تازه شروع میکنه گریه میگه دردر....


سختی کار اونجاست که من 7صبح باید برم سرکار...
فاطمه (مامان محمد سجاد)
5 مرداد 92 16:45
سلااام وای بلاخره اومدید. چقدر مشقات دارید شب ها. ما که فعلا فوق فوقش با زور و گریه محمدسجادو می ذاریم توی تابش تا بخوابه. راستی ما هم دیشب نمایشگاه بودیم. ندیدمتون. کجا بودید؟



همونجایی که شما نبودین!!!!
یه سری کتاب خریدیم و غرفه عفاف رفتم همین
سمان مامان آرشیدا
6 مرداد 92 2:26
وای عزیزم چرا شماها از خواب فراری هستین؟!!!
آرشیدا که فقط روی پا میخوابه یا وقتاییکه خیلی خسته باشه با شیر خوردن میخوابه.
جدیدا تا میام بذارم رو پام میگه لا لا نه نه نه و فرار میکنه.
بارفیکس رفتنشون هم شبیه همه.



تسنیم اصلا رو پا نمیخوابه یعنی از نوزادیش دوست نداشت هرچی هم مامان بزرگش تلاش کرد نشد!!!
تسنیم هم اگه خیلی خسته باشه و درواقع به زور بیدار باشه با شیر میخوابه در حالی که همه جا ساکت و تاریک باشه وگرنه که اصلا نمیخوابه
پس آرشیدا هم بارفیکس میره؟؟؟؟
مامان تسنيم سادات
6 مرداد 92 14:55
توى ماه رمضون خواب تسنيم ما هم قشنگ چپكى شده ...!!! خانم تا ٤ يا ٤/٥ بيدارندو از اون ور تا ١/٥ ، ٢ خواب ...
دلم خيلى براتون تنگ شده بود
تسنيم نازنينم رو ببوسيد و خيلى التماس دعا


پس گویا همه بچه ها همینجوری شدن
دل ما هم خیلی براتون تنگ شده بود
فاطمه مامان زهرا مسافر كربلا
7 مرداد 92 2:58
ماه رمضان مثل اينكه تنظيم همه فسقليا به هم خورده ! دخترك ما هم ساعت ١١ تا ١٢ مي خوابه و بعد تا دو سه بيداره . البته براي من كه مي تونم تا لنگ ظهر بخوابم مشكلي نيست ولي در مورد شما فقط مي تونم بگم خدا به خواب ناز هدايتش كنه خانوم گل رو !
من عاشق بچه هاي لخت و پوشكي ام !!! يه بوس محكم براي اين فسقلي لخت و پوشكي و با كلاس ( كلاس : گردنبند مرواريد ! )


آخه تسنیم هم تا ساعت 10صبح خوابه
من هم خیلی بچه های اینجوری را دوست دارم تو خونه خودمون کلا همینجوری میگرده
عمه سارا
7 مرداد 92 11:43
سلام
چه عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قرتی خانم چه تیپی زده !

ماشا الله به این انرژی
خدا حفظش کنه


خودتم این قدر پر جنب و جوش بودی؟


بابا این دخمله میره سر کمد من تو جعبه لوازمم هرچی گردنبند هست میندازه گردنش!!!!یهویی میبینی چهار پنج تا گردنشه!!!!
من که مامانم میگه کلا خواب بودی!!!ولی خاله آسیه اش خیلی پر جنب و جوش بوده
مامان تسنيم سادات
7 مرداد 92 15:37
اين دخملى رو كلاس ژيمناستيك بذاريدش !
ولى اصلا بهش نمياد اينققققققققدر وروجك باشه!!!!
امشب براى منم دعا كنيد


اتفاقا خودم هم بهش فکر کردم ولی نمیدونم از چند سالگی قبول میکنن برای ژیمناستیک؟ شما میدونی؟
بچم جلوی بقیه به خصوص غریبه ها خیلی آرومه ولی تو خونه مون....
ما محتاج دعاییم
سمان مامان آرشیدا
7 مرداد 92 23:08
وای عزیزم. نینی ورزشکار
خیلی بامزه شدن عکساش.
راستی لخت که میشه پوشکشو نمیکشه؟
آرشیدا رو که 2 دیقه نمیتونم اینجوری ول کنم پوشکشو میکشه و درمیاره.
حتی تاپ و شلوارک هم نمیتونم تنش کنم. فقط بادی زیر دکمه دار باید تنش کنم. وگرنه پوشکشو درمیاره یا دست میکنه توش از بغلاش.


من خیلی لختش نمیکنم یعنی رو پوشکش شورت میپوشونم به همون دلیل
ولی تسنیم سعی میکنه بکنه پوشکش را ولی خوب این پوشکهای مرسی سفت و محکم هستن و موفق نمیشه
مامان(فاطمه گل بابا)
8 مرداد 92 14:26
سلام. شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود هم آدم وهم شیث وهم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبـر و داوود علی بود شهادت امام علی علیه السلام تسلیت باد
الهام مامان آوینا
9 مرداد 92 0:39
عکس بارفیکس زدناش خیلی باحال افتاده ... مخصوصا اونی که زبونش بیرونه. ادم میخواد درسته قورتش بده...
این سکوی دستشویی را که دست رو دلم نگذار که اوینا عاشقشه.. من بیچاره روزی چند بار فقط دستمال میکشم فقط به خاطر اینکه هی میره اونجا میشه....


کاش خودش تنهایی میرفت می نشست ما را هم مجبور میکنه بریم بشینیم
دیشب خونه مامان بزرگش 5-6 نفر را برده بود نشونده بود رو سکوی لب شومینه
الهام مامان آوینا
9 مرداد 92 0:44
این دخترای ما فکر کنم هر کاری ما نکردیم می خوان بکن.. قرتی خانم ها...(رقص و گردنبند و اوینا عاشق النگو... میره النگوهای مامانم را هی دست می زنه مثلا می خواد انگاری و یا مدام دستش به گوشواره های منه و میگه گشاره (همون گوشواره)


دخترن دیگه!!!! عزیزم گشاره[بوس]
تسنیمما که همچنان کم حرفه
عمه سارا
9 مرداد 92 15:26
ای خدا امان از این خاله آسیه
مامان زری
12 مرداد 92 12:29
خواهش خواهش سلام خاله جون من دوست دارم تو مسابقه نی نی شکمو برنده بشم،میشه بهم رای بدین.کد 726 به 20008080200 اس بزنید لطفا راستی به وب من هم سر بزنید اگه دوست ذاشتید با هم دوست بشیم برام یه نظر بزارید.بازم ممنون