تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

امید دل مامان و بابا

فواید یک ویروس

1392/3/7 16:46
نویسنده : مامان و بابا
969 بازدید
اشتراک گذاری

در فواید یک ویروس بدجنس که ابتدا یک دخمل ناز 13 ماهه و نیمه را مبتلا به ا س ه ا ل ا ل و ا س ت ف ر ا غ  شدید کرد و بعد مامانش را به نوعی دیگر به طوری که دکتر به مامانش 4 عدد آمپول داد و 2 روز مرخصی استعلاجیهورا این است که در روز دوم که مامان که یه کم حالش بهتر شده و خودش دخملش را نگه میداره، دوتایی با هم کلی بازی های مادر دختری میکنن:

1- صبح باهم به به درست میکنن(همون فرنی) و موقع درست کردن مرتب با هم به به میگن و بعد سر سفره میشینن و باهم صبحونه میخورن!هرچند دخترک 3-4 قاشق بیشتر نخورد

2- با شیشه آب دخترک(همون لیوان آموزشی) به سر و صورت و لباس و تن همیدگر آب می پاشند و بلند بلند میخندندخنده

3- باهم به دد میروند. به همراه صرف بستنی برای دخترک و آب سیب برای مامان. البته شریکی میخورن. در پارک دخترک هرکاری دلش خواست کرد: خاک بازی به همراه پرتاب خاکها به هوا و سنگ بازی و کندن چوب خشک درختها و بدو بدو تو چمنها و نگاه کردن جوجوها و پروانه ای کنارش نشست: پروانه میگه: دخترک: پر پر پر

دخترک در حین همین بدو بدوها چند باری زمین خورد و خوب تند بلند میشد و سراغ بازی میرفت. وروجک میخواست با وسایل ورزش توی پارک بازی کند و حرفهای مامان که اینها سایزش برای شما بزرگه فایده ای نداشت. در آخر مامان مجبور شد با ترس و لرز فراوان پاهای دخترک را روی جای پاهای متحرک وسیله ورزشی بگذارد تا تکان بخورن آن پاهای کوچولو و دخترک لذت ببردزبان

4- وقتی با زور و بغل کردن دخترک و مامانش به خانه آمدن بازی ها دوباره شروع شدن: به محض اینکه مامان از بی حالی دراز کشید دخترک پرید روی کمرش و بازی پیتیکو پیتیکو برای چند بار تکرار شدنیشخند

بعد هم نوبت نقاشی بود که در اثر آن تمامی دستها و پاها و لباس دخترک ماژیکی شد

5- دخترک خسته یک ساعتی است خوابیده و مامانش دارد برایش مینویسد....

 

 

6khordad92

این ببعی های من است که خیلی دوستشون دارم. تسنیم هم مثل خودم با ببعی ها خیلی کیف میکنه. هم یه عروسک بزرگ ببعی داره هم از این عروسکهایی که تو دست میرن. همه این ببعی ها را هم تا مبینه شروع میکنه به بع بع کردننیشخند

تلاش میکنه بره ببعی ها را ببینهبغل

**************************************************************

پاهای ماژیکی ات را قربون برمقلبیعنی اییییییییییییییینقده کیف کردم دیدم دست و پا و لباسهات را ماژیکی کردی، واقعا لذت بردمبغل

********************************************************

 

وقتی میره رو مبلها میشینه روی بالشهاش که مثلا بیاد بالاترعینک

*********************************************************

این هم پارک گردی 6 خرداد 92 ما دوتانیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

فاطمه (مامان محمد سجاد)
5 خرداد 92 16:07
آخی مریض شده بودید؟ نگرانتون شدم. فکر کردم دستت درد داره که نمی نویسی.
دیگه نمی پرسم بهتر شدید یا نه. با این چیزایی که تعریف کردی، خیالم راحت شد که خوب خوب هستید. خدا رو شکر. ایشالا که دیگه هیچ وقت مریض نشید مامان و دختر.
تسنیم رو ببوس از طرف من


امروز خداراشکر دیگه خوب شدم
ولی انگشتم که هنوز درد داره!!!امروز دکتر گفت دوباره دوهفته باید با اینfinger splant که یه چیزی مثل آتل هست بببندم!!!! التهابش زیاده
مامان تسنيم سادات
5 خرداد 92 17:46
چه ويروس خوبى كه زود ضعيف شد تا شما مادر و دختر با هم كلى كيف كنيد


البته خیلی هم زود ضعیف نشد
من تحمل میکردم به خاطر تسنیم که از بودن با من لذت ببره
فهیمه مامان سینا
6 خرداد 92 0:42
خوبه باز فایده داشته ...واسه ما دریغ از یه ذره فایده

چه خوب که بهتون خیلی خوش گذشته ...ایشالا همیشه به خوشگذرونی و گشت و گذار و به به خوری و بستنی و...وای دهنم اب افتاد


آخی! شماهم ویروسی شده بودین؟
انشاالله شماهمیشه به شادی
بابا
6 خرداد 92 9:38
از قدیم گفتن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
چقدر دیدن حالت بی حالی شما برام سخته!!!!اما سرانجامش که یه روز شاد بوده چه شیرینه!!!!
خود خدا میدنه که چیا ازش میخوام!!!!پس به سنت فامیل دور:
من دیگه حرفی ندارم!!!!!!!!!!!

عاشق جفتتونم


مرسی بابای خیلی مهربون
ما دوتاهم که دیگه خودت میدونی چقدر دوست داریم
مامان تسنیم سادات
6 خرداد 92 9:38
سلام مامانی عزیز و دوست نازنینم
به یک بازی وبلاگی دعوتتون کردم ....
لطفا یه سر به وبلاگم بزنید


مامانی جان به چه کارهایی مارا دعوت میکنی؟ما وقت نمیکنیم وبلاگ خودمون را آپ کنیم!!!!اگه وقت کردم حتما مینویسم
sara
6 خرداد 92 10:51
سلام
خدا بد نده
مراقب خودتون باشید .
دختر ناز و از طرف من ببوس.



خدا که بد نمیده عمه جون نمیدونیم این ویروس بدجنس چطوری اومد تو خونه ما...
مامان تسنیم سادات
6 خرداد 92 18:37
عززززززززیزم ...
الهام مامان آوینا
7 خرداد 92 0:52
سلام .. خوشحالم که روز خوبی را گذراندید با هم... و ناراحت از بابت مریضی تون.. امیدوارم درد انگشتتون هم خیلی زود بهتر بشه.. نمی دونم سطح جراحتش چقدره ولی خدا کنه زود زود خوب بشید با این ورجکهای شیطون ما ما مامانا مریض بشیم وا ویلاست....

دختری ما که کلا تو روز یک ساعت بیشتر نمیخوابه!!!!!!!




سمانه مامان آرشیدا
8 خرداد 92 2:15
سلام من چند روزی نبودم و مشهد بودم جاتون خالی.
دلم براتون تنگ شده بود.
خیلی خوبه که بهتون خوش گذشته.
قربون این وروجکا برم که حتی توی مریضی هم دست از شیطنت برنمیدارن.
ایشاللا دیگه هیچوقت مریض نشید.


زیارت قبول آرشیدا و مامان و باباش و عمه اش
ما را که دعا کردین؟
گفتم حتما بابای آرشیدا اومده که خبری ازتون نیست
مامان تسنيم سادات
9 خرداد 92 14:08
اين عكساى خوشگل رو كى اضافه كردين ...؟
آدم وقتى بار اول اين كارو مى كنن و خودشونو خط خطى مى كنن كلى ذوق مى كنه ولى وقتى اين رنگ مالى ها به دهن و صورت و .... فرش و روى تخت و ديوار و.....
اگه بدونى تسنيم كل ديواراى خونه مون رو برام خط خطى كرد ..! يعنى يه جاى سالم تا قد خودش پيدا نمى كردى
تا همين پارسال ول كن اين مبلهاى بخت برگشته نبود كه ....
با اشك و آه ميومد مى گفت من خودرار ( خودكار) ندارم مى خوام درس بوخونم....
خلاصه خدا رو شكر از سرش افتاد و ديگه اين كارا رو نمى كنه

وای وای وای پس چه روزهایی در پیش داریم
مامان طهورا عسلی
9 خرداد 92 15:44
الان بهترید الحمدلله؟


خوبیم شکر خدا
الهام مامان آوینا
9 خرداد 92 18:59
سلام .. ژست گرفتناش خیلی باحاله... کنار درخت وایستاده و اونی که خیلی مظلومانه روی بالشته نشسته نگاه می کنه... وا... این ببعی هایی که شما داریم ما را عااااااااااااااشق کرد دیگه چه برسه به بچه ها...


اون نگاه مظلومانه آرامش قبل از طوفانه...
مامی امیرحسین
14 خرداد 92 17:37
آخر روز نگفتی چه خوبه که میرم سرکار خستگی تو خونه موندن بیشتره؟!!!


نه من کلی انرژی میگرم از بودن با تسنیم
روزها که از سر کار میام اول نیم ساعت میریم پارک بعد میریم خونه
امیرحسین
17 مهر 94 13:44
سلام ، من داشتم یک مطلب علمی و بیولوژیکی رو به یه مطلب فلسفی ربط می دادم (هدف از خلقت ویروس) که با مطلب شما در رتبه 2 گوگل مواجه شدم جالبه ، بچتون الان 2سال بزرگتر شده حتماً ! موفق باشید . یه استراحت روحی برامون به وجود آوردید