بدون عنوان
تسنیم و باباش دم در منتظرن من آماده بشم روز نیمه شعبان بریم بیرون ناهار بخوریم. من هم شال نویی را که تا حالا تسنیم ندیده بود سرم کردم و اومدم دم در. یهویی صورت سراسر خوشحالی تسنیم را دیدم که با یه ذوق خیلی خاصی گفت: وای مامان چه خوشجل شدی و شروع کرد من را بوس کردن
من را بگی انگاری پرواز میکردم و رو ابرها راه میرفتم
خدا جون ممنونم خیلی عیدی خوبی بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی