پیش درآمد رسیدن به یک سالگی
سلام دخمل گلم
تسنیم جونم و وجودم
امروز 17 فروردینه و امروز صبح اولین روز کار رسمی ما (یعنی مامان و من )هست
امروز صبح خیلی دلم سوخت،فکر کنم حالا حالا ها جای سوختنش بمونه،وقتی مامان صبح از بغل خودش تو رو داد به بغل مامان شهره و در حالی که داشتی میخندیدی و شاد بودی ،یهو زدی زیر گریه!!!!!!!!!
میدونم چند ثانیه بیشتر نبوده اما بد آتشی به دلم زدی دخملی!!!!کلی با خودم درگیر شدم!!!و هنوز با خودم قهرم!!!!!سختر اینکه از اول سال تا حالا همش به فکر اتفاقات امسال هستم!!!ذلم بدجور پر شده بابایی قشنگم!!اما تو غصه نخور این هفته میرم هیئت همش درست میشه ان شا الله،ما مادر داریم و خودش هوای مارو داره
عزیزم نمیدونی چه جیگری شدی این روزا!!!!!!اگه نمیترسیدم از آسیب به تو یه وقتایی اینقدر فشارت میدادم تا کجا نمیدونم!!!!!وقتی با لهجه خودت میگی بابا دلم غش میره و هر بارشو دوست دارم بگم بابا قربونت بره !!!!!!
میدونی که بابا عقل درست حسابی نداره و هر وقت میاد مینویسه آخرش یه هدف غمناکی داره!!!
تو هی خودتو برای بابا لوس میکنی و بابا عاشق تو میشه!!!بعد با خودم میگم الهی بمیرم برای اون دختری که بارها پدر بزرگوارش میگفت ((پدرت به فدات!!!!)) و نامرد مردمان قدر وجودشو ندونستن!!!!!
دخمل نازم ما امسال برای شما تولدی نمیگیریم!!!البته تو روز تولدت و دلیل اون هم عزاداری ما برای حضرت مادر است،میدونم از ما ناراحت نمیشی چون خودتم اخلاقت به مامان نازت رفته و روحیات پاک اونو داری
خدا شما دو تارو برای من حفظ کنه