جمعه ها یه خونواده سه نفری
بالاخره بعد از یک هفته کاری که سروز اولش خونه یه مامان بزرگ و سه روز بعدش خونه اون یکی هستیم، جمعه ها میشیم یه خونواده سه نفری کامل. کلی از بودن باهم لذت میبیریم
صبح قبل از اینکه تسنیم خانوم بیدار بشه بلند میشیم و به کارهای عقب مونده میرسیم: اتو، گردگیری، جارو و...
جمعه ها دخملی را میبریم حمام: این هفته با بابا! اینقدر هم حمام کردنش سخت شده. همش میخواهد بلند بشه اون هم تو وانش که لیز میخوره
غذا دادنش از حمام هم سخت تره!! از بس بازیگوشه یه لقمه میخوره میره سراغ بازی باز یه لقمه دیگه. بغلش هم که میکنم جیغ میزنه که ولم کن میخوام برم. البته گاهی اوقات برای چند دقیقه مثل خانوم ها میشه و تو بغلم میشینه که همه میگن از بعید های روزگاره حین همین بازیگوشی هاش رفت روسری هام که اتو زده بودم را از رو مبل کشید و انقدر مچاله شون کرد بعد هم دهنش را باهاشون پاک کرد
عکسای امروز را میذارم تو ادامه مطلب...
بعد از حمام روی تخت، خوابش هم میاد
اینقدر آویز تختش را میکشونه که آخر فکر کنم بشکنه
چقدر خوشحاله به میز اتو هم دست یافته
این روزها کارمون شده برج درست کردن برای خانوم که بیاد و خرابش کنه و بره اینا را امروز بابا براش درست کرده.
کاغذ دیواری که پاره کرده تو عکس معلومه