دوهفته اول ماه دهم
این دوهفته خیلی روزهای خوبی باهم داشتیم. بهترینش سفر غیرمنتظره خاله بود. شما دوتا که خییییییییییییلی باهم حال میکنید. روزها از سر کار که برمیگردم میبینم خاله یه کار جدید یادت داده: روز اول باهم ارکستر گذاشته بودین خاله با شونه میزد رو جعبه چوبی که برات آورده فنقل ما هم یا دست دسی میکرد یا جغجغه هاش را تکون میداد و باهم میخندیدنخیلی با نمک بود ماهم خیلی لذت بردیم از این کنسرت خاله ای فرداش هم همین کارها با حرکات موزون سر و دست همراه بود شونه کردن هم خاله ای داره یادت میده که خوب یاد گرفته ای
مهارتهایی که تا امروز که 6 بهمن است بلدی:
1- سلام کردن: تکون دادن سرت وقتی میگیم سلام تسنیم خانوم. بعضی اوقات هم در تایید حرفهامون سرت را تکون میدی
2- بای بای کردن 3- الهی شکر کردن 4- سینه زدن به روش خودت و بابات
5- الله اکبر: داری یاد میگیری منتها دستهات را مشت کرده رو گوشت میذاری
6- تلاش بسیار برای راه رفتن: یه موقع هایی که دلت میخواد راه بری میای دستم را میگیری و خودت میری جلو که یعنی پاشو. همینجوری که فقط یه دستت تو دستمه هرجا میخوای میری. خیلی اینکارت لذت بخشه. به من نوید اینو میده که به زودی خودت راه میافتی
7- نیشگون: از وقتی کاربرد همزمان انگشت شست و اشاره را فهمیده ای هیچ کداممان از نیشگون هایت در امان نیستیم وای از وقتی که ناخن هایت را هم نگرفته باشم!!!!!!!!!!!! بعد بیای با همون انگشتای کوشولوت گردنمون را نیشگون بگیری
8- تقلید حرکات ما: شدیدا این کار را دوست داری
9- ایستادن: طولانی تر شده به دو سه دقیقه رسیده وقتی می ایستی ذوق میکنی و دس دسی
10- بده: اینو بده تسنیم جان. با دستای کوچولوت میاری بهمون میدی
11- دیشب با عمه سارا اینا(عمه افتخاری تسنیم خانوم) میرفتیم مهمونی. تو ماشین عمه بهت میگفت ناناس کیه؟ عسل کیه؟ بگو من من. که خیلی خوشگل جوابش را میدادی من من
اینو یادم رفت بگم که در پایین اومدن از تخت و مبل و کالسکه خیلی ماهر شدی. فکر کن مامان بزرگها با خیلت راحت از اینکه تو کاسکه خوابی میرند دنبال کارشون، بعد یهویی یه مموش کوشولو میاد پاشون را میگیره دو سه بار هم تونستی از مبل های خونه مامان بزرگ که کوتاه هستن بالا بری که ما خیلییییییی ذوق کردیم و همگی برات دست زدیم
عکس های این چند روز ادامه..
دوشنبه دوم بهمن دوتایی رفتیم پارک. همش به بچه هایی که داشتن بازی میکردن نگاه میکردی
بعد بابابزرگ اومدن و پیاده رفتیم امامزاده محلمون. خیلی هم یهویی موندیم نماز جماعت مغرب و عشا هم خوندیم(فکر کنم به خاطر اون دوتا نوزاد تو NICU بود که ظهر رفتم بخش...
نفهمیدم نماز را چطور خوندم. میرفتی سراغ مهرها و کتاب های خانوم ها و هر کاری هم میکردی یه نگاهی به من هم میکردی سلام هم که میخواستن بدن میومدی می نشستی کنارم، انگار نه انگار که کل صف نماز را به هم ریختی...
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این هم ارکستر خاله ای
اون وسیله ای که خاله باهاش ضرب میزنه شونه نیست بلکه کاربرد دیگه ای داره ولی چون تسنیم خانوم از جهار ماهگی علاقه زیادی نسبت بهش پیدا کرده مامانی شسته گذاشته تو جعبه اسباب بازی های تسنیم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
صندلی ماشین که جمعه گذشته خریدیم
وکتاب که محبوبترین اسباب بازیته
************************************************************************
اداهای این روزهایت