تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

نمایشگاه کتاب 93

همیشه دوست دارم تا جایی که امکانش هست ببرمت نمایشگاه کتاب آخه یکی از بهترین خاطرات دوران بچگی مون این بود که بابایی با وجود ترافیک زیاد سئول هرسال می بردمون نمایشگاه و ما هم همه عیدی هامون را می رفتیم کتاب میخریدیم و کلی کیف میکردیم بعد هم همش را یک هفته ای میخوندیم!!! البته پایه گدار علاقه مندی ما به کتاب مامانی بود که همیشه برامون میخرید و با خاله ها کتابخونه درست کرده بودیم و کتاب امانت میگرفتیم. یادش بخیر دایی با کتابهاش قطار کتاب درست میکرد و... خلاصه اینکه یک شنبه هفته گذشته حدود ساعت 3 رسیدیم نمایشگاه. هوا خوب بود نمایشگاه تقریبا خلوت و شما هم ماشاالله حسابی سر حال این بود که کلی بهمون خوش گذشت عکس هاش را میذارم... من از مسئول...
23 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

میگه: بپر بپره دوبار محکم می پره بالا پایین بعد میگه: من نمی پرم!!! محکمتر می پره رو سر همسایه های طبقه پایین یعنی واقعا دیدنیست....   ...
23 ارديبهشت 1393

شروعی دیگر

سلام دخمل عزیزم دیگه خانوم شدی برای خودت آخه 2 ساله شدی و این اتفاق مهم یعنی پایان 2 سال شیرین از زندگی تو اینقدر مهم هست که باز بابایی تنبلتو دست به قلم کنی نمیدوتی چقدر از بودنت شادیم و چه معنی زیبایی بخشیدی به زندگی ،میدونی زندگی مون رو مثل هزار تویی کردی که با حضور تو هر روز یه وجه جدیدش افتتاح میشه که منو مامان خیلی لذت میبریم دیشب داشتم به این فکر میکردم که گلم یه زمانی که خیلی هم دور نبود وقتی یک کلمه به من میگفت :((بابایی دون=یعنی بابایی جون)) چقدر خوشحال میشدم و کیف میکردم حالا دیگه دخترم داره با ما صحبت میکنه جمله 2-3 کلمه ای،خیلی برام شیرین بود چند شب قبل وقتی سر نماز بودیم ((یهویی)) برگشتی گفتی : ((خدایا بابام نماز میخونه...
18 فروردين 1393

بدون عنوان

این روزها که عید  دیدنی میرویم موقع عیدی دادن که میشود دخترک با خوشحالی دستانش را برای گرفتن عیدی آماده میکند و میگوید: عیدیه عیدیه دقیقه ای نمیگذرد که عیدی ها را مچاله میکند و میگوید: آشغاله آشغاله   ...
10 فروردين 1393