مشکلات ما مادران شاغل
1- یکی دوروز بعد از رفتن به کار خودش را نشون داد: کم شیری!!! خیلی سخت بود. نه تنها برای صبح تا ظهر تسنیم نمیتونستم شیر بدوشم بذارم بلکه عصر به بعد هم به یکباره شیرم کم شده بود که برای دخترکم و البته خودم خیلی سخت بود... دلایل زیادی داشت: کم خوابی(آخه من باید حدود7 صبح بیمارستان باشم) و کم مکیدن تسنیم مهمترین هاش بود. با خوردن قطره شیر افزا و شیر و مایعات بیشتر و اینکه از عصر فقط به تسنیم شیر خودم را بدم تا حدودی رفع شد.
2- کم خوابی یا بهتر بگم بی خوابی وقتی یه دختر پر انرژی داری که دو سه ساعتی در طول روز میخوابه نباید انتظار داشته باشی خانم ساعت 10 خوابش ببره من و بابای خسته اش همینجور با چشمای نیمه باز رو تخت مینشینیم تا خانوم از سروکول ما بالا بره و انرژی اش تموم بشه و رضایت بده بخوابه. اونم ساعت چند؟؟؟12 شب!!! بعد هم که من ساعت 5.5 بیدار میشم که مثلا تاخیر نخورم ولی همه روزهای این دوهفته را تاخیر خوردم بماند که نصفه شبها شیر هم میخواهد
3- روزهایی که صبح ها تحویل مامان بزرگش میدیم خیلی جدایی سختیه. خصوصا اگه بیدار باشه و خصوصا اگه مثل امروز سرحال باشه و کلی برات ذوق کنه...سخته خیلی سخت...دلتنگی در طول روز را که دیگه بماند. باز خوبه که تو کامپیوتر اتاقمون عکساش را دارم و مرتب میرم گلم را نگاه میکنم.
4- شرمندگی از مادربزرگها برای نگهداری دخترم که مثل یه دسته گل نگهش میدارن کلی براش زحمت میکشن...
5- دیگه وقتی از سر کار میام خونه تسنیم خانوم کلی ذوق میکنه و خودش را پرت میکنه تو بغلم اجازه هم ندارم حتی برم دستام را بشورم یعنی اگه برم و بغلش نکنم چنان گریه ای میکنه مادربزرگها مجبورن خانم را بغل کنن بیارن کنار دستشویی و من هم همینطوری که دستام را میشورم با تسنیم حرف بزنم وگرنه...
بعد هم بریم باهم بازی کنیم و شیر بخوره. وقتی از سرکار برمیگردم خیلی خسته ام (کار بیمارستانی و مسافت زیاد برگشتن و مترو و...) ولی قربونش برم کلی بهم انرژی میده