تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

کارمند کوچولو

1391/8/1 12:29
نویسنده : مامان و بابا
355 بازدید
اشتراک گذاری

این روزهای ما روزهای جالبی شده است: نگهداری تسنیم نوبتی است.3 روز مامان بزرگ و 3 روز مامانینیشخند سه روز مامانی به خاطر دوری راه به خانه دوشب اونجا میخوابیم و دیگه بمجبور نیستیم جابه جاش کنیم. ولی سه روز مامان بزرگ چون یه کوچه فاصله داریم شبها میریم خونه خودمون و ساعت 6:30 صبح دخترکم را تحویل مامان بزرگش میدیم و بابا من را مترو میذاره و خودش میره کارگاهشون نزدیک کرج.

دیروز که دم در تو کوچه منتظر بودم بابا ماشین را بیاره، یکی از خانم های همسایه  کارمند از دور که دیدش کلی ذوق کرد براش. بوسش کرد و گفت سلام کارمند کوچولو ! الهی قربونت برم

امروز اولین بار بود که کارمند کوچولوی ما موقع تحویل به مامان بزرگش بیدار نشد و خواب بود. خیلی خوشحال شدم که آرامشش را بهم نزدمقلب

پ.ن: این اولین پستی است که دارم از اتاقمون تو بیمارستان برای دخترم مینویسم

 

1

این هم کارمند کوچولومون که دستش را گرفته به تختش و وایسادهبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان تسنیم سادات
1 آبان 91 13:26
خدا کمکتون کنه چقدر سخته....
تسنیم جون اونجا ناراحتی نمی کنه از دوریتون...؟؟؟
یه لحظه تعجب کردم این وقت روز خونه این.... پس از بیمارستان نوشتین ...


خداراشکر دخترم خیلی با مامان بزرگاش دوسته
عروسک خانوم
2 آبان 91 14:17
جیگرشو که انقدر فهمیده است ماشالا ماشالا ماشالا خوب باسر کار رفتنت کنار اومده البته گریه نصفه شبش به خاطر یه ترس کوچولوه که از صبح که ندیدت تو دلشه وقتی از سرکار میای بایددوبله بهش محبت کنی تا اون استرس خفیف از دلش بره
مامان حانیه
3 آبان 91 15:54
الهام مامان آوینا
4 آبان 91 0:10
الههههههههههههههههههههههههههی عزیزم چه ناز و باحال وایساده.... ترا به خدا بازم از این عکساش بزار . کلی ذوق کردم وقتی دیدمش........... پست تصویری یه چیز دیگس..........
سمان مامان آرشیدا
6 آبان 91 0:03
عزیز دلم ایشاللا همیشه تو آرامش باشی. پیش مامان بزرگا هم حتما به خوش میگذره. کم از مامان ندارن این مامان بزرگا.
زری مامان مهدیار
6 آبان 91 8:17
به سلامتی ایشالا که هم تسنیم جون با مامان بزرگا بهش خوش بگذره و هم شما با آرامش به کارتون برسین
بابای امیرحسین
6 آبان 91 18:20
عکسش خیلی بامزه است. منم توی روز که خسته میشم میام تو دفترمو اگه شاگردام بذارن تنها باشم عکسای امیرحسین را از وبلاگش نگاه میکنم. خستگی ام در میرود. نمیرسم مطلب بنویسم. قده چایی زنگ تفریح وقت دارم!
بابای امیرحسین
6 آبان 91 18:26
آقا صدرا! اخوی! خصوصی فرستادم!