کارمند کوچولو
این روزهای ما روزهای جالبی شده است: نگهداری تسنیم نوبتی است.3 روز مامان بزرگ و 3 روز مامانی سه روز مامانی به خاطر دوری راه به خانه دوشب اونجا میخوابیم و دیگه بمجبور نیستیم جابه جاش کنیم. ولی سه روز مامان بزرگ چون یه کوچه فاصله داریم شبها میریم خونه خودمون و ساعت 6:30 صبح دخترکم را تحویل مامان بزرگش میدیم و بابا من را مترو میذاره و خودش میره کارگاهشون نزدیک کرج.
دیروز که دم در تو کوچه منتظر بودم بابا ماشین را بیاره، یکی از خانم های همسایه کارمند از دور که دیدش کلی ذوق کرد براش. بوسش کرد و گفت سلام کارمند کوچولو ! الهی قربونت برم
امروز اولین بار بود که کارمند کوچولوی ما موقع تحویل به مامان بزرگش بیدار نشد و خواب بود. خیلی خوشحال شدم که آرامشش را بهم نزدم
پ.ن: این اولین پستی است که دارم از اتاقمون تو بیمارستان برای دخترم مینویسم
این هم کارمند کوچولومون که دستش را گرفته به تختش و وایساده