خدمت
روی برگه سفید بابا نوشته تاریخ اعزام اول دی. امروز بابا ساعت 5 صبح رفت سمت میدون سپاه . ساعت 6:40 بود که زنگ زد کارش تموم شده و داره میاد سمت خونه. از امروز یه دوره سخت دوماهه زندگی مون شروع شده: دو ماه آموزشی سربازی بابا. این دو ماه برای همه مون خیلی خیلی سخت میگذره تو این 20 ماه زندگی شما دخترم نهایتا بابا 2 روز خونه نبوده ولی حالا... میدونم خدا خیلی خیلی مهربونتر از اونیه که فکر میکنیم و حتما بهمون کمک میکنه این دوری را به نیکی بگذرونیم
پ.ن1: بابا میگه اربابمون تو روز عاشورا کاری کرده که هیچ سختی ای برای هیچ کس ذره ای از مصائب اون حضرت نمیشه ولی نمیدونم چرا من این روزها انگاری ملموس تر روضه سه ساله را می فهمم... روضه وداع را درک میکنم...
پ.ن2: چه سریه که اکثر اتفاقات مهم زندگی ما تو این زمانها میوفته: ایام اربعین و ایام شهادت یا ولادت مادرمون حضرت زهرا(س)...
عکس برای حدودا 20 روز پیش هست که میرفتیم مهدیار را ببینیم.