نی نی های پاییز 92
نی نی های پاییز 92 دختر گل مامان تو این پاییز زیبایی که دیگه داره آخرین روزهاش میگذره سه تا از بهترین دوستانم نی نی هاشون دنیا اومدن خوب البته طبق روال همگی پسر پسر قند عسل
مهدیار 25 مهر
امیرعلی 7 آبان
و ارمیا 15 آذر
اولین برخوردت با امیرعلی شب هفتم محرم امسال بود که برای عمه سارا غذای نذری بردیم. خیلی ذوق کرده بودی و نی نی میکردی میخواستی بهش دست بزنی که گفتم پاهاش را نازی کن اینقد خوشگل نازی اش کردی که میخواستم بخورمت.
آخرین شب محرم هم رفتیم دیدن مهدیار. وای که چقدر نی نی دوست داری. همش میخواستی مهدیار را بغل کنی و بوسش کنی. من و بابا هم که بغلش کردیم اصلا حسادت نکردی
10 روز پیش هم که امیرعلی اینا اومدن خونمون اون شب دیگه محبتت بهش قلمبه شده بود. میرفتی براش همه چیزهات را میاوردی براش پتو هم آوردی بندازی روش که چنان با شدت رفتی تو شکم بچه قلبم داشت میترکید. همین جا از صبر عمه سارا در برخورد تو فسقلی با گل پسرش کمال تشکر را دارم
ارمیا جونم را هم فقط عکسهاش را دیدیم انشاالله تا عید که بریم خونشون ملاقات
دیگه انشاالله بعد از ارمیا سه تا نی نی دختر قراره دنیا بیان: نیایش و زهرا و یکی دیگه
تبریک میگم بعد از دوسال بالاخره همبازی هات دنیا میان
تسنيم هم اول هى فرار مى كرد
ديكه حرصم در اومده بود سر شام نميذاشت تسنيم غذا بخوره 
همين جور ميومد ميزد به تسنيم. تسنيم هم فقط مى گفت اِاِاِه ... نكن .... با هى عقب مى رفت كه دست اون بهش نرسه
به تسنيم گفتم چرا فرار مى كنى ؟ اون از تو كوچيكتره اومد جلو هولش بده . بزنش تا ديگه نياد
تسنيم هم دوباره كه پسره اومد چند بار زدش و هولش داد يه كم از رو رفت پسره
بعدش دو تايى با هم بازى كردن !!
راست میگی ها تمام خاطرات من از بچگی ام با پسر عمه هام اینه که داشتن ما را اذیت میکردن و با مرغ و خروس و ترقه و.. می ترسوندند و بهمون می خندیدن
.gif){kind=small}
