کم کم بزرگ میشوی
دوشنبه حدود ساعت4 بود که رسیدیم درمانگاه کودکان بیمارستان بقیه الله. به خیال اینکه دکتر زودتر میاید، نیامده از بیمارستان با مامانی آژانس گرفتیم به سمت بقیه الله، ما دکتر اطفال مامانی هم فیزیوتراپی.
دکتر هنوز نیامده بود. دخترک کنجکاو نوپای ما هم از صندلی پایین آمد و شروع کرد به راه رفتن به کمک صندلی ها. بعد هم دستهایش را جدا کرد و چند قدمی رفت...با عجله دستهایش را گرفتم که نیفتد. خوشحالم که یادم بود پاپوش هایش را پایش کنم. دکتر باخنده میگوید از کجا کفش به این کوچکی پیدا کردی؟ پاپوش است خانوم دکتر..
دکتر کلی از دیدن و ویزیت دخترم کیف میکند: از سلام کردنش با تکانهای تند گردن کوچکش. از ابراز علاقه زیاد به دکتر که خودش را پرت میکند در بغلش. از زور زیادش در نگذاشتن چک کردن گوشهایش با اتوسکوپ. از وروجکی و کنجکاوی اش در باز کردن کشوهای اتاق و درآخر از بای بای کردن با یه لبخند کوچکش.
در اتاق شیر دهی، نی نی کوچولوی دوهفته ای بود که شیر میخورد. پاهای کوچکش را میبینم. به تسنیم میگویم مامان جان یه روز شما هم اینقده کوشولو بودی...
**********************************************************************
کم کم واقعا داری مستقل میشی. امروز قراره اولین مهمونی ات را بدون من و بابا میری. قراره با مامان بزرگ و مامان پروین(زندایی و مامان رضاعی بابا) و مامان عفت(مامان بزرگ بابا) بری یه مهمونی خانوادگی. خوب من هم که سر کارم و ان شاالله عصر میایم دنبالت. الهی قربونت بشم که خیلی اجتماعی هستی و مطمئنم غریبی نمیکنی
بوس کردن و دست دادن هم یاد گرفتی
قربونت برم نمیدونم از کجا یادگرفتی که موقع آهنگ(هرچی باشه فقط یه کم ریتم تند داشته باشه) دس دسی میکنی و سرتو تکون میدی، جدیدا هم کمرت را میچرخونی ماکه هیچ کدوم این کاره نبودیم ولی خیلی از این کارت میخندیم، ممنون که اینقدر به ما انرژی میدی
دندون هم که خبری نیست. ولی اینقدر لثه هات سفت شدن که همه چیز را باهاشون میکنی: نون، موز، سیب و... سیب را میکنی با لثه هات له میکنی، بعد یه سرفه میکنی پوستش را میندازی بیرون. بهت میگیم آبمیوه گیری
پ.ن:لازم نیست ماه بعد برویم برای چکاب. قرارمان ماند برای ویزیت یکسالگی. همین شربت کلسیم و مولتی ویتامین+آهن کافیست. فقط آلرژنها را هردویمان نباید بخوریم.