تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

کم کم بزرگ میشوی

1391/11/27 14:21
نویسنده : مامان و بابا
406 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه حدود ساعت4 بود که رسیدیم درمانگاه کودکان بیمارستان بقیه الله. به خیال اینکه دکتر زودتر میاید، نیامده از بیمارستان با مامانی آژانس گرفتیم به سمت بقیه الله، ما دکتر اطفال مامانی هم فیزیوتراپی.

دکتر هنوز نیامده بود. دخترک کنجکاو نوپای ما هم از صندلی پایین آمد و شروع کرد به راه رفتن به کمک صندلی ها. بعد هم دستهایش را جدا کرد و چند قدمی رفت...با عجله دستهایش را گرفتم که نیفتد. خوشحالم که یادم بود پاپوش هایش را پایش کنم. دکتر باخنده میگوید از کجا کفش به این کوچکی پیدا کردی؟ پاپوش است خانوم دکتر..

دکتر کلی از دیدن و ویزیت دخترم کیف میکند: از سلام کردنش با تکانهای تند گردن کوچکش. از ابراز علاقه زیاد به دکتر که خودش را پرت میکند در بغلش. از زور زیادش در نگذاشتن چک کردن گوشهایش با اتوسکوپ. از وروجکی و کنجکاوی اش در باز کردن کشوهای اتاق و درآخر از بای بای کردن با یه لبخند کوچکش.

در اتاق شیر دهی، نی نی کوچولوی دوهفته ای بود که شیر میخورد. پاهای کوچکش را میبینم. به تسنیم میگویم مامان جان یه روز شما هم اینقده کوشولو بودی...

**********************************************************************

کم کم واقعا داری مستقل میشی. امروز قراره اولین مهمونی ات را بدون من و بابا میری. قراره با مامان بزرگ و مامان پروین(زندایی و مامان رضاعی بابا) و مامان عفت(مامان بزرگ بابا) بری یه مهمونی خانوادگی. خوب من هم که سر کارم و ان شاالله عصر میایم دنبالت. الهی قربونت بشم که خیلی اجتماعی هستی و مطمئنم غریبی نمیکنیبغل

بوس کردن و دست دادن هم یاد گرفتیماچ

قربونت برم نمیدونم از کجا یادگرفتی که موقع آهنگ(هرچی باشه فقط یه کم ریتم تند داشته باشه) دس دسی میکنی و سرتو تکون میدی، جدیدا هم کمرت را میچرخونیخنده ماکه هیچ کدوم این کاره نبودیم ولی خیلی از این کارت میخندیم، ممنون که اینقدر به ما انرژی میدینیشخندقلب

دندون هم که خبری نیست. ولی اینقدر لثه هات سفت شدن که همه چیز را باهاشون میکنی: نون، موز، سیب و... سیب را میکنی با لثه هات له میکنی، بعد یه سرفه میکنی پوستش را میندازی بیرون. بهت میگیم آبمیوه گیریخنده

پ.ن:لازم نیست ماه بعد برویم برای چکاب. قرارمان ماند برای ویزیت یکسالگی. همین شربت کلسیم و مولتی ویتامین+آهن کافیست. فقط آلرژنها را هردویمان نباید بخوریم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان کوثری
26 بهمن 91 9:41
اگر دنبال تقویم 92 با عکس کودکتون هستین!!! اگر میخواهید جشن تم دار بگیرین !!!! حتما سری به مابزنید و طرح های زیبا و بینظیر ما رو ببینید http://temparti.blogfa.com/ هر طراحی که شما بخواهید تو سریع ترین زمان انجام میشه
مامان تسنيم سادات
26 بهمن 91 10:39
قربونش بشم تنها ميخواد بره مهمونى ..... خانم كوچولوى مستقل ده ماهه ناز و شيرين عشق دمپايى ...... بهت خوش بگذره نازنين من
الهام مامان آوینا
27 بهمن 91 0:56
اره عزیزم زینب جوووووووووون من هم برای اوینا پاپوش رو سیسمونی چند تایی گرفتم و کفش های سیسمونی اش هم همشون بزرگن.. یه چندتا مغازه پرسیدم براش کفش بخرم ولی اندازه پای اوینا پیدا نکردم... یه از دوستانم پیشنهاد داد برم سنائی ...اونجا ظاهرا کفش سایز کوچک گیر خوام اورد... وزن و قد تسنیم چقدرشده؟ من می ترسم سیب بدم دستش بخوره اوینا .. به همین خاطر هنوز رنده می کنم بهش میدم .... به نظرت اگر بدم دستش نمی پره گلوش... چون اوینا دندون داره و گاز میزنه...تا چشم رو هم بگذاری دنونای تسنیم هم درخواهد اومد.... حالا که در نیومده یکدفعه و تند و تند پشت سرهم در میاد...



الهام جان
تسنیم از همون وقتی که خیلی کوچکتر بود هیچ چیز سفتی را فرو نمیداد تو گلوش حتی اکه مثلا یه تیکه غضروف کوچولوی 2میلی متری هم تو غذاش بود میدیدم مدتها تو دهنش یه چیزو میگردونه بعد که دست میکردم دهنش میدیم اووووووووو چقد کوچولوست ولی قورت نمیده برای همین ازش مطمئن هستم و سیب بهش میدم و با اینکه دندون نداره خوب گاز میزنه
باید خودت به آوینا مطمئن باشی بعد...

فاطمه (مامان محمدسجاد)
28 بهمن 91 9:03
هر روز سخت از دیروز. هر روز شیرین تر از دیروز. درست گفتم؟


بله خوب یادت مونده...
مامان( فاطمه، گل بابا)
29 بهمن 91 11:58
سلام. خدا براتون نگهش داره وبشه سرباز آقاصاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف). به ما هم سر بزنیین خانم
مامان تسنيم سادات
30 بهمن 91 8:41
سلام از مهمونى تنهايى تسنيم خانم نگفتيد بهش خوش گذشته بود؟؟
يه خصوصى


نههههههههههههه اینقدر نق زده بوده و گریه کرده بوده که بابابزرگش رفته دنبالش بردتش خونه
مامان طه
1 اسفند 91 8:52
قربون دخملی نازت عزیزم بروزم
سمانه مامان آرشیدا
1 اسفند 91 14:30
آفرین به تسنیم خانمی که با دکتر میونش خوبه و همکاری میکنه.
آرشیدای ما که تمام مدت توی مطب نق و غر و گریس. موقع معاینه هم که گریه شدید.
اصلا معاینه و دکتر دوست نداره.
قربون قدمات خانم کوچولو دیگه راه افتادی حسابی.


مرسی خاله جون
آره خدارا شکر اینقدر هم دکترش مهربونه هم محیط درمانگاه برای بچه ها خوبه که دوست داره میریم دکتر
مامان طه
14 اسفند 91 12:35
سلام سادات عزیزم بیا بروزم